493. خدا لعنت کنه بی پولی رو!
انتظارشو داشتم امسال رتبه م از سال بعد کمی بیشتر بیاد به چند دلیل... اما نه دیگه اینقد شکاف بینشون بیوفته!!
دلایلم هم اینا بودن که دو ماه قبل از عید کلا خونه مون تعمیرات داشتیم و یه زندگی صحرایی داشتیم و حتی بعضی شب ها میرفتیم خونه ی همسایه میخوابیدیم! بعد از عید هم سرکار سرمون به طرز وحشتناکی شلوغ شد و توی همون شلوغی آبجی زایمان کرد و نتونست بیاد سرکار و خیلی از کارا افتاد گردن من! بعد هم مامان رفت خونه ی اونا موند و من موندم و درس و کارهای خونه... بعد از اونم که آبجی و سهیل خان تا به امروز هر روز خونه ی ما هستن و خداییش اصلا توقع نداشتم رتبه م بهتر از پارسال باشه و الحق و الانصاف رتبه ی پارسالم خیلی خوب بود که حیفش کردم و از دستش دادم! تازه درست یه ماه مونده بود به کنکور که به لطف یه نفر کلی اعصاب خوردی ایجاد شد و هرچی هم که بلد بودم و نبودم توی اون مدت پرید!
دیشب ساعت یازده الناز پیام داده که رتبه تو بگو بخندیم... منم بی خبر از دنیا داشتم سریال کره ای رو دانلود کرده بودم نگاه میکردم... تا خواستم وصل بشم دیدم عــه نت ندارم... اومدم به گوشی مامان وصل بشم دیدم اونم نت نداره، گفتم میلاد نتتو باز کن ببینم چه دسته گلی به آب دادم!! آقا تا رتبه رو خوندم میلاد اشک تو چشاش جمع شد!! گفت اخه تو با این همه مشکلات خیلی زحمت کشیده بودی که... یکم فحش داد به سازمان سنجش و قیمت دلار و هوای گرم و اینا!! گفتم بابا میلاد بیخیال، نه فرصت تموم شده، نه من توانایی مو از دست دادم، نه اتفاقی افتاده... بازم میخونم برا سال بعد! چیزی که زیاده وقت، انرژی و انگیزه ی من! همینا کافیه... بالاخره یه روز به اون رشته ی دلخواهم میرسم... دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره! الگوم توی زندگی هم زکریای رازیه که تازه چهل سالگی شروع کرد به یادگیری علم طب! من هنوز تا چهل سالگی (و حتی بعد از اون) فرصت دارم :)
قسمت خنده دارش اینجاس که بعضی از دوستام همچین واسم دلسوزی میکنن انگار تا حالا دانشگاه نرفتم و حسرت به دل موندم!! لازمه که هی به همه شون یادآوری کنم که من لیسانس زبان دارم، کاردانی شیمی دارم، تازه شغل و درآمد هم دارم، فقط بخاطر اینکه به درس خوندن علاقه دارم و یه سری آرزوهایی تو بچگی داشتم و میخوام بهشون جامعه ی عمل بپوشونم کنکور میدم! وگرنه نه لنگ رشته م، نه دانشگاه! با این حال تلاشمو هم میکنم واسه ی رشته ی دلخواهم... اگه یکم پولم اضافه بود و برنامه ای برا خرج کردنشون نداشتم حتما میرفتم پیام نور دنبال رشته ای که اصلا بخاطر اون توی دبیرستان تجربی برداشتم ("زیست شناسی") و اینهمه صبر نمکیردم که دانشگاه دولتی قبول شم اونم توی رشته هایی که فقط شبیه به رشته ی مورد علاقه م هستن و من هیچ علاقه ای بهشون ندارم!
اگه کسی میخواد برا من دعا کنه، بهتره که دعا کنه خدا به من کلی پول برسونه تا بتونم توی پیام نور دنبال رویاهام برم! :))
+ عنوان هم اشاره به این اصل مهم داره که اگه پول نداشته باشی یا نباید آرزویی داشته باشی، یا باید آرزو به دل بمونی، یا برای رسیدن به چیزی شبیه آرزوت سالهای سال تلاش کنی... اما اگه پول داشته باشی...؟!