516. عنوان ندارد! :)
شروع پاییز من هر سال مصادفه با شلوغ ترین روزهای کاریم که مجبور بودیم ساعت ۷ به وقت قدیم (۶ به وقت جدید) بریم سرکار و تا عصر ساعت ۷ هم نان استاپ کار کنیم! حتی یه روز من مجبور شدم با ورق باطله ها برا خودم سجاده درست کنم و همونجا نمازمو بخونم(اوف به ریا)... یعنی خونه ی آبجی اینا که فاصله ش تا محل کار ما دو دقیقه س رو هم نتونستم برم!
این روزا خیلی دلم میخواد از این کیف های متحرک ببینم و ذوق کنم... از این کیف ها که یه بچه ابتدایی ازش آویزونه :) من خودم اول ابتدایی که بودم از اون دختر ریزه میزه ها بودم (الانم دست کمی از اون موقع ها ندارم) ولی بازم از من ریزتراش بودن که همون موقع هم براشون غش و ضعف میکردم... مخصوصا که توی مانتو و شلوارهاشون که براشون خیلی بزرگ بود غرق میشدن!
امروز اون وسطا که مرخصی ساعتی گرفته بودم و یه سر رفتم خونه ی آبجی اینا، موقع برگشتن دیدم یه دبیرستان دخترانه ی اون طرفا تعطیل شده... ماشاا... بعضیاشون با یه سر و وضعی بودن که توی اون یونیفرم های بدرنگ و بی ریختشون هم فتبارک الله احسن الخالقینی بودن برا خودشون... چه مدل موهایی... چه ابروهایی... چه آرایش هایی... چه .... استغفرا...
زمان ما جرات داشتیم مگه حتی حرفشو بزنیم؟؟ میخواستیم از وسایل آرایش حرف بزنیم یه جمع دوستانه ی خیلی صمیمی و دهن قرص جور میکردیم و توی خلوت ترین جای ممکن مدرسه با صدایی که خودمونم نمیشنیدیم صحبت میکردیم! حالا هرچی هم شرایط اون موقع اگه سخت بود خداییش اونقد لذت بخش بود که اگه از هم دوره ای های من بپرسین که بهترین دوران زندگیتون کی بوده، برخلاف این نسل جدید که دانشگاه رو بهترین دوران میدونن، ما دوران دبیرستان رو میگیم! من که خودم خیلی دلم برا اون موقع ها تنگ میشه...
حال دانشجوهای "بلاگر" جدید الورودمون چطوره؟؟ دانشگاه شبیه تصوراتتون هست یا نه؟ ما هم به امید دیدن آدمای جذاب توی دانشگاه درس خوندیم، اما چیزایی دیدیم که نباید می دیدیم! ما هم فک میکردیم اره عین فیلما میشه و گاها هم شد، اما ای کاش نمی شد! امیدوارم برا شما شرایط بهتر باشه :)
انگار پاییز رو ساختن واسه یادآوری خاطراتی که فراموش میشن... یه جورایی ضد الزایمر عمل میکنه... همچین بدم نیست!
+ مهدیه دوسته مشترک منو الناز میگفت اول مهر بریم دانشگاه و الناز رو اونجا سورپرایز کنیم (الناز دانشجوی ارشد توی همون دانشگاه خودمونه) گفتم برو بابا مهدیه حال داریا؟! درسته من عاشق دانشگاهمون بودم اما اون عشق موند برا اون زمان، الان حتی دیدن عکسای اونجا هم اذیتم میکنه، حالا اگه یه دانشگاهه دیگه بود میرفتمااااا ولی دیگه دانشگاه خودمون که یه عمر اونجا بودیم همچین فاز نمیده! :)