590. عجب! شگفتا!
پنجم دی خورشید گرفتگی بود و خیلی دلم میخواست امکانات داشتم و میتونستم ببینم، اما علاوه بر اینکه اون لحظه خواب بودم، آسمان تبریز شدیدا ابری بود و خلاصه قسمت نشد... همون روز توی اینستا پستی دیدم با این مضمون:
کاری ندارم که خیلیا مسخره کردن و باور نکردن اما خب خیلی هم بی ربط به این اتفاقات اخیر نیست!
و اما...
+ از اونایی که کمیت رو به کیفیت ترجیح میدن متنفرم!
+ از اونایی که احساسی قضاوت میکنن متنفرم!
+ از اونایی که فک میکنن خیلی حالیشونه و تحلیل های خودشون درسته متنفرم!
+ از اونایی که تو دنیای مجازی فقط بلدن شعار بدن و تریپ غم بردارن و تو خونشون بزن و برقصه متنفرم!
+ از فرصت طلب هایی که میخوان اعتقادات غلط خودشونو با حرف های مثلا روشنفکرانه توجیه کنن از همه بیشتر متنفرم!
و افسوس و صد افسوس که خیلی از اینا کسانی هستن که زمانی باهاشون سلام و علیکی داشتم و فک میکردم آدمن!
همه رو باید به رگبار بست!