603. یکم هم توهّم بزنیم بد نیست :)
سه تا مقدمه میخوام بگم که شاید بی ربط بنظر بیان ولی اصل مطلبی رو که اخر سر میخوام بگم رو فقط وقتی متوجه میشین که مقدمه ها رو بدونین! (نخواین بدونین باید منو ببینین همین )
مقدمه اول: توی دوران راهنمایی و دبیرستان یکی از منفورترین چهره ها بودم... تُرک ها معمولا از کسی که تُرک باشه اما به هر دلیلی فارسی حرف بزنه بدشون میاد که خب این شامل منم میشد... از طرفی چون همیشه شاگرد اول کلاس بودم و رفیق های صمیمیم ضعیف ترین و تنبل ترین شاگردا بودن، بچه درس خونا و متوسطا از روی حسادت ازم نفرت داشتن... این حس نفرت اونا واسه من خیلی لذت بخش بود و حس خوبی بهم میداد!
مقدمه دوم: توی دانشگاه یه دوستی داشتم خیلی دختر خوبی بود منم خیلی دوسش داشتم اما یه اخلاقی داشت که هر پسری که بطور خیلی خیلی اتفاقی از کنارش رد میشد توهّم میزد که پسره عاشقم شده و گرنه چه دلیلی داشت مسیرشو از اینجا بندازه که از کنار من رد شه (یه چیزی بدتر از حبیب توی سریال لیسانسی ها) طفلی خیلی کمبود عاطفه داشت :) منم درکش میکردم و این اخلاقش خیلی اذیتم نمی کرد (اما حرص خیلیا رو درآورده بود!!)
مقدمه سوم: توی همون دوران دانشجویی یه پسری بود که قدش نسبت به پسرای دیگه خیلی کوتاه تر بود اما خوش قیافه بود و بچه مایه دار... یه مدتی بود من هرجا که تنها میشدم یهو میدیدم این یارو با دوسش پشت سر منه... خیلی دقت کردم دیدم بله من هرجا میرم حتی پیش خواهرم (خب منو خواهرم هم دانشگاهی بودیم) اونم اونجاس! مثل دوستم توی مقدمه ی دو توهّمی نبودم اما مطمئن بودم یه حس هایی هست... خلاصه اهمیت ندادم و اونم رفت تقریبا با همه ی دخترای اطراف من دوست شد (چون پولدار و خوش قیافه بود خیلی خواهان داشت) که حرص منو دربیاره که خب برا من مهم نبود اصلا... ولی حداقل از این اتفاق اینو فهمیدم که درست حس کرده بودم و توی دلش نسبت به من یه حس هایی بود حالا حتما نمیگم از من خوشش میومده شاید ازم متنفر بود و میخواست با دیدن من هی تو دلش فحش بده و خودشو خالی کنه!
و اما اصل مطلب...
چند وقتیه حس میکنم اطرافم یه حسی هست (مثل اون شخص توی مقدمه ی دو نیستماا) ... نمیدونم منشاش از کجاس ولی حسش میکنم... هی هم منتظرم یه پیامی دریافت کنم، دائم همه ی شبکه های اجتماعی و غیر اجتماعی و حتی ایمیلمو چک میکنم که مبادا پیامی بده و نبینم!کاش هرکی هست بیاد بگه... بخدا من جنبه شو دارم :) تازه فرقی هم نمیکنه این حس چی باشه، حتی نفرت (مقدمه ی اول) هم باشه برام لذت بخشه چه برسه حس های مثبته دیگه... :)
+ بسوزه پدر سینگلی
+ ایشاا... که توهّمی بیش نباشه چون اگه بفهمم کسی از من خوشش میاد دیگه نمی تونین منو کنترل کنین :))) هی پستهای عاشقانه واسه مخاطب خاص پشت سر هم... قشنگ سرویس دیگه :))
همیشه دوست داشتم بدونم پسرا هم از یه سنی به بعدانقد کلافه میشن از تنهایی یا مختص دختراست این حس ؟ نمیدونی ؟