خوشحالم از اینکه بالاخره بعد از سالها پیج اونی رو که میخواستم و توی اینستا دنبالش بودم رو به زور و بلا با هزار ترفندی که واسه استتار کردن خودش بکار برده بود پیدا کردم! درسته هیچ عکسی از خودش نذاشته که این حس کنجکاوی من ارضا بشه اما همین که پیدا کردم جای خوشحالیه! ارزشش رو داشت که یه روز صبح تا ظهر وقت بذارم و تک تک فالوورهای اونایی که احتمال میدادم اونو میشناسن رو بگردم تا بالاخره اونی که میخوام رو پیدا کنم! شخصی که هرچند هیچ شناختی ازش ندارم اما بی نهایت برای من آدم محترمیه! امیدوارم هرجای این کره ی خاکی هست به مراد دلش برسه!
این روزا که مثلا زمستونه من هیچ علائم و نشونه ای از سرما نمیبینم! یجا خوندم نوشته بود انگاری کسی به زمستون گفته دوستت دارم که داره ناز میکنه و نمیاد!
مامانم آشپزخونه رو زده مهندسی کرده و یه سری دیوارها و ستون هایی که اضافه بودن رو حذف کرده و داره فضا باز میکنه واسه چند وقت دیگه که قراره کابینت هامونو عوض کنیم آشپزخونه بزرگ و جادار بشه! اصلا اوضاع خونمون الان جوری شده که قشنگ میشه با زلزله زده های های کرمانشاه احساس همدردی کرد، با این تفاوت که اونا طفلکی ها زیر آوار موندن و ما روی آواری هستیم که مامان درست کرده! هفته ی بعد هم به احتمال زیاد یه مهمونی بزرگ داریم به رسم هر سال، موندم با این وضع خونه و زندگی چطوری میخوایم میزبان باشیم، خداییش خونه وضعش خیلی خرابه و از گذاشتن عکس ازش معذورم، ایشالا.. . وقتی خونمون درست شد یه عکس جامع می ذارم توی پست های آتی!