...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

عنکبوت چیست؟ عنکبوت موجودی زیبا و دلنشین است که هشت پای کشیده و زیبا دارد و در همه جا پیدا میشود در طرح ها و رنگ ها و حتی سایز های مختلف!

دروغ گفتم! خیلی هم زشت و چندش آوره که من ازش نفرت دارم! اینکه عنکبوت گلاب به روتون توی دستشویی باشه قابل درکه، من نمیفهمم توی آشپزخونه چه غلطی میکنه؟؟ 

تصور کنین نصف شبی بلند شدین برین آب بخورین (بنوشین) یهویی این موجود وحشتناک جلوی چشمتون ظاهر بشه؟ خداییش جیغ نمیکشین؟ البته من جیغ نزدم، دیدم خداروشکر میلاد بیداره بهش گفتم میلاد دستم به دامنت بیا خواهرت رو نجات بده! میلاد هم طی یه عملیات خطرناک اون موجود دهشتناک (ادبیاتوووو) رو به هلاکت رسوند! از همینجا باید اعلام کنم که میلادم، تو فقط یه برادر نیستی، تو قهرمان زندگی منی! 

فردا یه مهمونی داریم، قضیه ی این مهمونی بر میگرده به تقریبا ۱۰ – ۱۵ سال پیش که روز ۱۷ دی ماه که درست روز تولد میلاد (قهرمان زندگیم) بود مادربزرگم (مادری) فوت میکنه! خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه! از اون موقع تا حالا هر سال مامانم یه مهمونی میده برا فامیلای طرف خودش که هم یه تولد برا ته تغاری خونمون بگیریم هم دوره همی یه فاتحه ای برای اون خدابیامرز و بقیه ی خدا بیامرزها بخونیم! میدونم فردا ۱۷ دی ماه نیست اما چون نزدیکترین پنجشنبه به اون روزه ، لذا (!!) فردا رو واسه مهمونی انتخاب کردیم! 

میخواستم یکم خودمو لوس کنم که از ظهر که از سرکار برگشتم همینجوری نان استاپ دارم کار میکنم و خستم، اما چون کسی نیست قربون صدقه م بره تا خستگیم دربره بیخیاله این شکایت شدم!

فردا صبح هم قبل از اینکه خواهرمو عروسمون بیاد باید دسر ها رو آماده کنم به دو دلیل، اول اینکه موقع کار کردن دوست دارم تنها باشم، دوم اینکه بالاخره خواهرشوهرم دیگه، باید یه چیزی واسه پُز دادن به عروسمون داشته باشم خو! فردا رو واسه همین مرخصی گرفتم! 

واسه این پست هرچی آرشیو عکسامو گشتم عکسی مناسب برای این مطلب نتونستم پیدا کنم، پست هایی که عکس ندارن به دلم نمیشینن! 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۶ ، ۲۲:۲۴
بی نام

آقا ما گفتیم از خدامونه کل شبکه های اجتماعی رو بزنین داغون کنین، اما نه الان که، میذاشتین ما هم سر و سامون می گرفتیم بعد همه چی رو قطع میکردین تا زندگی های ما هم کمتر تحت اثرات منفیه این شبکه های اجتماعی قرار می‌گرفت و آمار طلاق میومد پایین! اعصابم خورد میشه بین در و همسایه مخصوصا اون دسته از کسایی که سالهای کودکیمونو با اونا هم بازی بودیم میبینم که دو سال از ازدواجشون نگذشته همینجوری بی هوا و سر یه سری چیزهای خیلی ساده از هم جدا میشن! دختر همسایمون که خونه ی ما بزرگ شده بود الان با یه بچه به بهونه ی اینکه شوهرش میگه دیگه دوست ندارم دارن از هم جدا میشن و خیلی واسم دردناکه! 

از این فیلترینگ میگفتم، بله، جناب مسئول داشتم عرض میکردم که والا ما مجردها تنها دلخوشیمون همین چت کردن با دوستا و همکارامونه، کسی رو نداریم که بخوایم تو دنیای واقعی درگیرش باشیم، ریا نشه اهل ماهواره هم نیستیم، یعنی نداریم که باشیم، تلویزیونتونم که برای هزارمین بار جومونگ رو به عنوان بهترین برنامه ش داره پخش میکنه که الحمدا... دیشب قسمت آخرش بود، بعد از اونم فک کنم باز پزشک دهکده شروع بشه! خداییش شما پول دارین و هی مسافرت و هزارتا برنامه نمی ذاره استراحت کنین، ما با اوقات فراغتمون چه کنیم؟ این اگه ظلم نیست پس چیه؟  یه چت بود که اونجا با دوستا یکم غیبت(!) میکردیم و میخندیدیم که خدا رو شکر اونم ازمون گرفتین که کمتر مرتکب گناه بشیم و دمتون گرم! من امروز بعد از سالها مجبور شدم دست به جیب بشم و شارژ بخرم!!! شارژ بخرم که اگه کاری داشتم با الناز بتونم لااقل بهش پیام بدم! خودمم باورم نمیشه برگشتیم به دوران پیامک بازی! حالا باز جای شکرش باقیه که وبلاگم میتونم بیام وگرنه رسما دق میکردم!

ولی از انصاف نگذریم کاش اینستا رو محو کنن، بابا جماعت هی میان پُز پولدار بودن و باکلاس بودنشونو میدن و واسه آدم اعصاب نمیمونه، مخصوصا که ولنتاین نزدیکه و هی قراره عکس عروسک لایک کنیم و اوه اوه اون دسته از دوستان که امسال ازدواج کردن چه قیامتی قراره برپا کنن! والا کارشون بجز گناه چیز دیگه ای نیست از نظر من! مثلا میخوان بگن که ما خوشبختیم؟ یکی نیس بگه بدبخته عقده ای تو اگه خوشبخت بودی واسه اینکه چشمت نزنن جار نمیزدی که! چقد دیدم از این دسته مثلا خوشبخت ها که زندگیشون دو سال بیشتر دووم نیاورد! خوشبختی جار زدن نداره که!

راستی یه شماره هست ناشناس، به اسم مزاحم سیو کردم تو گوشیم، گهگاهی زنگ میزنه حرف نمیزنه و من که چند بار الو میگم قطع میکنه، نمیدونم کیه که اینقد مشتاق شنیدن صدای منه خخخ!!! اگه وبلاگ منو میخونی لطفا بیا و حرفی داری بگو، میدونی که من کلا از کارآگاه بازی و اینا خوشم نمیاد! آدم باید جسارت داشته باشه رک حرفشو بزنه، نتونست با واسطه حداقل بگه!  اعدامت نمیکنم که! حق الناسه ها، من نگذرم خدا نمیگذره ها! مزاحمت کار خوبی نیست! آفرین فرزندم :)


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۶ ، ۲۳:۰۲
بی نام

دو سه شبی میشد که دوستان توی گروه های مختلف تلگرام هی شکایت میکردن که نمی تونیم بیایم و برنامه قطع و فیلتر شده و از این صوبتا، منم که تا وصل میشد زرتی میرفتم و مشکلی نداشتم هی تعجب پشت تعجب که چی میگن اینا! تا اینکه دیشب قطع بودن تلگرام رو با گوشت و خونم حس کردم! بابا خدا خیرتون بده کاش اینکار رو چند سال پیش به صورت دائمی اجرا میکردین و یه سری معتاد رو به آغوش جامعه برمیگردوندین! حالا کاری ندارم همه دارن دور میزنن و یواشکی میان تلگرام، اما هیشکی دل و دماغ نداره دیگه! از کجا میگم؟ از اینجا که مام دور زدیم و رفتیم یه سری به گروه ها زدیم دیدیم ای بابا دریغ از یه جُک! مردم روحیه شونو باختن انگار! 

آدم چجوری میشه یهویی خواب کسایی رو میبینه که خیلی وقته ازشون خبر نداره؟ جایی میخوندم نوشته بود توی اینجور مواقع یا اون داشته به ما فکر میکرده یا همزمان اونم خواب ما رو میدیده! جل الخالق! یعنی اگه این حرف صحت داشته باشه باید الناز رو بکشم که هیچوقت به من فکر نکرده چون یادم نمیاد تا حالا خوابشو دیده باشم! 

هوا چرا سرد نمیشه؟ امروز بالاخره یه بارون اومد، الانم داره میاد، اما همچنان هوا سرد نیست، تا برف نیاد و سه چهار روز برف روی زمین نمونه و دست و صورتمون قرمز نشه و یخ نکنه یعنی هنوز زمستون نیومده! نمیدونم زمستون منتظر کیه که نمیاد، کسی قول داده که تا زمستون میاد و هنوز نیومده عایا؟ 

بی ربط نوشت خطاب به مخاطبی خاص: تو هم خودتو از من فیلتر کردی، با کدوم فیلتر شکن میتونم تورو بدست بیارم؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۶ ، ۱۹:۴۳
بی نام

دو شب بعد از شب یلدا و اون فال کذایی که واسه من اون شب جناب حافظ از خودش در کرد، شخصی بسیار محترم که استاد من هستن و مردی عاقل و دنیادیده و اهل علم و ادب، به بهانه ی احوالپرسی به من پیام دادن و لا به لای حرفاشون از من خواستن که برم دنبال گمشده م! خیلی جالب بود که ایشون اصلا اطلاعی از فال من تو شب یلدا نداشتن! 

خیلی دلم میخواست خیلی چیزا به استاد بگم اما نشد... نتونستم!

الناز اومده شکایت میکنه که چرا نقشش توی وبلاگ من کمرنگ شده، گفتم عزیز دل، وبلاگ من حقیقت رو منعکس میکنه، وقتی ما باهم توی هفته یبار وقت میکنیم حرف بزنیم از تو دیگه حرفی برای گفتن ندارم! الناز که درگیر دانشگاهشه منم درگیر زندگی و کار! اینم اوضاع کارو بار من!

دیروز خیلی اتفاقی مامان اومد گفت بیا موهاتو شونه کنم! بعد از شونه کردنه  موهام، همینجوری که داشت موهامو میبافت گفت تو خیلی دختر بدی هستی! گفتم عه برا چی آخه؟ گفت چون من خیلی دوست دارم موهاتو ببافم اما تو نمیذاری! گفتم نفسم خودت که میدونی دیگه حوصله ی اون روزا رو ندارم که هی میومدم خودمو برات لوس میکردم که امروز موهامو اینجوری کن و فردا یه جور دیگه! قربون مامانم برم، از دیروز درسته خیلی کلافه شدم و دلم میخواد موهامو کلا جمع کنم که نبینمشون اما دلم نمیاد موهامو که مامان با عشق بافته باز کنم!

راستی این تعداد بازدید کننده ای که تو آمار نشون میده واقعیه؟؟ احساس میکنم چندتا خواننده ی ثابت و خاموش داره وبلاگم که تقریبا هشت نفری میشن! از همینجا بهشون سلام و درود میفرستم!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۶ ، ۱۵:۳۱
بی نام

خوشحالم از اینکه بالاخره بعد از سالها پیج اونی رو که میخواستم و توی اینستا دنبالش بودم رو به زور و بلا با هزار ترفندی که واسه استتار کردن خودش بکار برده بود پیدا کردم! درسته هیچ عکسی از خودش نذاشته که این حس کنجکاوی من ارضا بشه اما همین که پیدا کردم جای خوشحالیه! ارزشش رو داشت که یه روز صبح تا ظهر وقت بذارم و تک تک فالوورهای اونایی که احتمال میدادم اونو میشناسن رو بگردم تا بالاخره اونی که میخوام رو پیدا کنم! شخصی که هرچند هیچ شناختی ازش ندارم اما بی نهایت برای من آدم محترمیه! امیدوارم هرجای این کره ی خاکی هست به مراد دلش برسه!

این روزا که مثلا زمستونه من هیچ علائم و نشونه ای از سرما نمیبینم! یجا خوندم نوشته بود انگاری کسی به زمستون گفته دوستت دارم که داره ناز میکنه و نمیاد! 

مامانم آشپزخونه رو زده مهندسی کرده و یه سری دیوارها و ستون هایی که اضافه بودن رو حذف کرده و داره فضا باز میکنه واسه چند وقت دیگه که قراره کابینت هامونو عوض کنیم آشپزخونه بزرگ و جادار بشه! اصلا اوضاع خونمون الان جوری شده که قشنگ میشه با زلزله زده های های کرمانشاه احساس همدردی کرد، با این تفاوت که اونا طفلکی ها زیر آوار موندن و ما روی آواری هستیم که مامان درست کرده! هفته ی بعد هم به احتمال زیاد یه مهمونی بزرگ داریم به رسم هر سال، موندم با این وضع خونه و زندگی چطوری میخوایم میزبان باشیم، خداییش خونه وضعش خیلی خرابه و از گذاشتن عکس ازش معذورم، ایشالا.. . وقتی خونمون درست شد یه عکس جامع می ذارم توی پست های آتی!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۹:۲۶
بی نام

هفته ی پیش داشتیم واسه شب یلدا (که دیشب بود) نقشه می کشیدیم که چیکار کنیم یا کجا بریم یا کیا رو دعوت کنیم! مامان گفت یا بریم خونه ی یکی از عموها یا دایی ها! من گفتم مامان نمیشه که، شاید اونا دوست دارن فقط با بچه های خودشون شب یلدا رو بگذرونن و درست نیس مام خودمونو بندازیم خونه شون! فوقش خودمون همچین کم هم نیستیم، دوره همی یه یلدا میگیریم و خوش می گذرونیم! اما دو شب پیش در عین ناباوری، عموم اینا زنگ زدن که اگه جایی دعوت نیستین بیاین خونه ی ما، ماشاا... اونام واسه خودشون با جمع کثیری از بچه ها و نوه ها، لشکری ان! مام قبول کردیم و جاتون خالی دیشب کلی بهمون خوش گذشت!

لازم به ذکره که اون هندونه ی متحرک رو آخر آخرا خوردیم خخخ!

وقتی دیدیم کتاب حافظ گیرمون نمیاد دست به دامن این فال های اینترنتی شدیم، چه آبرویی هایی که از آدم نمیره تو جمع! با این تفسیراشون!

اومدیم فال رو گذاشتیم تو اینستا، چه پیام های باحالی نیومد! از همه باحالترش این بود:

خداییش من اگه با کسی تنها باشم و مطمئن باشم کسی دیگه ای جز ما نیست، طرف تو روم بگه دوستت دارم برمیگردم پشتم رو نگاه میکنم که شاید با من نبوده، بعد مردم چه اعتماد به نفسی دارن خخخ!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۶ ، ۱۱:۳۲
بی نام

وای از ما

نه جوجه هایمان را شمردیم

نه نبض برگهای پاییز را گرفتیم

و نه کافه گردی کردیم

چه زود پاییزمان به سکانسِ پایانیِ یلدایش رسید!

حیفِ پاییز نبود؟

#نرگس_صرافیان_طوفان

ضمن اینکه یلداتون مبارک، به نظرتون کادویی که گرفتم قشنگه؟؟

از کی گرفتم؟ خب معلومه از خودم! خیلی دوسش دارم! 

اولین نفر به الناز نشون دادم، آخرشم گفتم فقط میخواستم بهت پُز بدم که واسه شب یلدام کادو گرفتم که به حمدا... این پز دادن حاصل شد! 

اینم یه متن بی ربط که خیلی به دلم می شینه تقدیم به شما:

خسرو: یه بار میگم دوسِت دارم،

تونستی درک کنی خوشبختت میکنم!

اما رفتی گشتی دیدی کسی مثل من عاشقت نیست حق نداری برگردی

حنا: اما..

خسرو: یا من یا گرگا!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۶ ، ۱۸:۰۷
بی نام

خیلی دیر به دیر بگو "دوستت دارم"

بگذار برای گفتنش دلت بلرزد و برای شنیدنش نفسم به شماره بیوفتد.. .

مبادا تکه کلامت شود و نترسی از اینکه کجا و برای چه کسی خرجش میکنی!

مبادا شنیدنش برایم آنقدر تکراری شود که بی تفاوت از کنارش رد شوم و با بی حوصلگی بگویم من هم همینطور!

اگر این اتفاق بیفتد یعنی فاجعه ای در راه است...

خیلی دیر به دیر بگو "دوستم داری"

اما خیلی زود به زود بغلم کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۶ ، ۰۸:۳۷
بی نام

 کم کم اون دیدگاه خوبی که نسبت به پزشکا داشتم رو دارم از دست میدم، واقعا اونا تحصیل کردن که به مردم خدمت کنن یا عیاشی کنن؟ اکثرشون هم هنوز مساله ی محرم بودن دکتر واسشون درست و حسابی تعریف نشده! 

طرف دندانپزشکه که توی تهران درس خونده، درخواست دوستی میده به خیال اینکه چون الان دندانپزشکه هر دختری حاضره براش هرکاری انجام بده، بعد درخواست آشنایی میده و انتظار داره طرف خودشو با اون محرم بدونه! واقعا چرا؟ جدیدا یا رشته ی تحصیلی عوض اینکه سواد آدم ها رو زیاد کنه اونا رو احمق تر میکنه یا شهری که توش درس میخونن ( یعنی تهران!) واقعا این رفتار ها شده معضل! وقتی تحصیل کرده ش آدم احمقی هست چه انتظاری هست از سایرین؟ 

بعد از اینکه کارشناسیمو گرفتم و تصمیم گرفتم دوباره کنکور شرکت کنم برا رشته ی مورد علاقه م، از خدا خواستم اگه اون رشته قراره منو عوض (عوضی!)  کنه تا آخر عمرم هم اگه حتی سالها تلاش کردم هیچوقت موفق نشم، آدم بودن خیلی مهمتر از دکتر و مهندس بودنه! واقعا راست گفتن که "انسانم آرزوست".. .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۶ ، ۱۹:۳۹
بی نام

نقل شده که یه یارویی میره جایی دزدی و چیزی پیدا نمیکنه و خروسی که اونجا بوده رو میزنه زیر کُتش و الفرار! توی راه صاحب خروس میگیرتش و ازش می پرسه تو خروس منو دزدیدی؟ طرف به حضرت ابوالفضل قسم میخوره که نه کار من نبوده، از قضا دُم خروس هم از زیر کُت معلوم بوده! مال باخته (صاحب خروس) میگه "نمیدونم قسم ابوالفضلت رو باور کنم یا دُم خروس رو"!

الان این شده حکایت ما دخترا با پسرای بیکار و دروغگوی دنیای مجازی که واقعا نمیدونم از این حرفاشون چی نصیبشون میشه! 

طرف خواب نما شده بوده چند روزی هی پیام پشت پیام که من از روی پست هات (!!!) متوجه شدم آدم خوبی هستی و دنبال دختر پاکی برا ازدواج هستم و از این صوبتا، جواب که نگرفت انگار تیرش به سنگ خورده باشه فک کنم رفته بوده منت کشی دوست دختر سابقش و استوری گذاشته بود دست تو دسته کاملا رومانتیک و عاشقانه با اون دختره! به نظرم بهتره اینجور پسرا بگن ما دختر کثیف میخوایم برا عشق و حالمون فعلا، بعدا برا ازدواج (اگه سیر شدیم از رابطه های نامشروعمون -که البته بعید میدونم) میریم به خیال خودمون دنبال یه دختر آفتاب مهتاب ندیده و چقد هم قراره روش غیرتی بشیم، اما خبر ندارن که اونی که به پستشون قراره بخوره از خودشونم کثیف تر خواهد بود! لازم به ذکره که قریب به ۹۹ درصد پسرای ما همچین افکار پلیدی دارن و ازشون متنفرم! اون یه درصد اونقد پسرای شریفی هستن و من هم یکی دو نفرشون رو میشناسم، هرچقد با خودم کلنجار رفتم نتونستم اونا رو هم قاطی اون ۹۹ درصد کنم و نهایتا نتیجه بگیرم که از همه ی پسرا متنفرم! اون یه درصد واقعا عشقن، عشق!

من نمیدونم با کسی توی گروهی همگروه نباشیم و آی دی مونو هم به کسی نداده باشیم و شماره ی همو هم نداشته باشیم و کلا هفت پشت باهم غریبه باشیم چطوری میتونه بیاد توی تلگرام به آدم پیام بده؟ بعد به جای معرفی کردن خودش مثل بچه ی آدم معما طرح کنه؟ خداییش فحش دادن به اینجور آدم ها جایز نیست؟ خداییش اینجور آدم ها حقشون نیست بهشون بی احترامی بشه؟؟ حیف که دلم نمیخواد شخصیتم رو برای همچین آدم های بیخودی خراب کنم!

پ ن. شخص مذکور توی پاراگراف سوم الان با همون دختره رل زده! یعنی خاک تو سر اون دختری که با پسری دوست میشه که اون پسره تا دو روز دختره قهر کنه نه تنها وفادار نمیمونه، بلکه میره به ۱۰ تا دختر دیگه پیشنهاد میده! البته این خاکی که ریختم تو سر اون دختره از اون خاکی که تو سر همچین پسری باید ریخت چیزی کم نمیکنه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۶ ، ۰۸:۴۳
بی نام