...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

میگن دخترای قدیم صبح تا شب کار میکردن و آخ هم نمیگفتن، بعد دختره الان دستش رو با چاقو بریده میگه مرگ رو جلوی چشام دیدم! این دختره منم، سوسول و کار نکرده! حالا که از سرکار برمیگردم و نان استاپ تو خونه هم کوزت وار کار میکنم حس میکنم در حقم اجحاف شده! با اون برده های معدن احساس همزاد پنداری میکنم! به نظر من کاری که تهش دستمزد نداشته باشه بیگاریه، حالا دستمزدش حتما پول نیست، یه محبتی، بوسی، بغلی چیزی! من اگه هر شب مامان منو نبوسه که فرداش واسش کار نمیکنم! کار میکنم فقط واسه اون بوس خوشمزه ای که میگیرم، چقدم میچسبه لامصب! 

امروز یه خبری شنیدم از اون خبرای شاخدار، آخرین باری که از این خبرا شنیدم سه سال پیش بود که یکی از تنبل ترین دانشجوهای ممکن که به عمرم دیده بودم با رتبه ی دو رقمی ارشد از دانشگاه تهران قبول شده بود! الان مدرکشم گرفته اما نمیدونم چرا هنوز باور نمیکنم که اون آدم تونسته همچین رتبه ای بیاره، البته یکم با دیدن این سهمیه ها تونستم یه جورایی خودمو قانع کنم که آره میشه، چرا نشه؟

از این پیام ناشناسا یه چیزش خوشم میاد که طرف تو روی آدم نمیتونه حرفی بزنه اما اونجا عقده هاشو خالی میکنه، من استقبال میکنم از اینهمه انتقاد و اینکه خودشونو خالی میکنن از حرف های نگفته! خودمم اینجوری بهتر خودمو میتونم بشناسم! مثلا یکی به یکی گفته من دورو ام و اون شنونده باور نکرده و اومده بهم هشدار داده که این حرفا پشت سرت هست! باید رو دورو نبودنم کار کنم، شاید طرف چیزایی از من دیده و راست گفته بنده خدا!  بعد جالبه از برنامه ای به آدم پیام ناشناس میفرستن که من اصلا لینکشونو ندارم! من از تکنولوژی های جدید خبر ندارم یا اینا زیاد حرفه ای ان؟ تو رو خدا اگه بلدین که چجوری میشه به یکی بدون اینکه لینک داشته باشه پیام بدیم ، به منم یاد بدین! زکات علم یاد دادن به دیگرانه ها، بیاین زکات بدین! 

پ ن: عنوان فقط واسه رد گم کنی بود! :))

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۸
بی نام

تعارف نداریم که! پسره اومده ناشناس، توجه کنین ناشناس، پیام داده میگه میشه به تلگرام بنده پیام بدین؟ شما جای من، الان باید بگم نصف جذابیت این پسر به خنگ بودنشه؟ یعنی نفهمیده که پیام ناشناس داده؟ یعنی نمی دونه که حداقل یا باید خودشو معرفی کنه یا شماره ای ، آی دی ای، چیزی بده؟ خجالت نکشین، بازم بگین ما دخترا خنگیم! 

بحث سر اینه که دخترا هم ابراز علاقه کنن، چه ایرادی داره؟ ایراد نداره! من خودم از کسی که خوشم بیاد ازش بهش میگم ازش خوشم میاد، یعنی کلا از هر چیزی خوشم بیاد میگم! مثلا امروز دختر عموم اومده بود این طرفا، دیدم گوشواره ش خیلی قشنگه گفتم بهش که از گوشواره ش خوشم اومده! دخترش موهاش قشنگه، گفتم عاشق موهای دخترشم! تو دانشگاه یه همکلاسی داشتیم اصلا به اون نمی شد گفت که از فلان چیزت خوشم میاد، دیگه خودشو می گرفت و مغرور میشد! از اینجور آدم ها هم بدم میاد! از اینجور پسرا هم بدم میاد، که مثلا حس میکنن یکی ازشون خوشش اومده یهویی میشن قدیس، میشن یه پسری که تا حالا به یه دختر سلامم نداده حتی، میشن اعوذ بااللهی! میشن استغفراللهی! اینجور پسرا حال بهم زن ترین موجوداتن! اما بهترین مخلوقات خدا، اونایی ان که بهشون میگی ازت خوشم میاد، یا اونم از تو خوشش اومده بوده از قضا، یا نه میگه خانوم من یکی دیگه رو دوست دارم، یا کلا میگه من اهل این حرفا نیستم بیخیاله ما! حالا دختر است دیگر... گریه و اینام کرد نمیاد وحشی بازی دربیاره و دختره رو تحقیر کنه و از کنارش رد بشه که انگار ندیدتشو کولی بازی دربیاره و توی تمام شبکه های مجازی و غیر مجازی بلاکش کنه و از این کارای مسخره! میره حرف میزنه (لال که نیست الحمدا...، زبون رو واسه اینجور وقتا گذاشتن!) که خانوم در شان شما نیست این کارا، من واقعا نمیتونم با شما باشم بنا به این دلایل، دختره... قبول میکنه! 

البته من باشم قبول نمیکنم، میگم تو خوده عشقی، مگه میشه بیخیال همچین آدمی شد؟ یاد سریال "تنهایی لیلا" افتادم!(توصیه میکنم حتما ببینین، دیدنش از نون شب واجب تره!) لیلای خارج رفته ی روشنفکر یه شب ماشینش نزدیکای امامزاده ای خراب میشه و عاشق خادم اونجا میشه! کاری ندارم چجوری دلشو میبره اما آخرش به هم میرسن و لیلای روشنفکر میشه هم آیین خادم امامزاده! فیلمه... قبول دارم... اما خب آرزو بر جوانان عیب نیست! تعارف نداریم که مام دلمون از این خادما میخواد...

 + بعدا نوشت:

آهنگ ترکی زیاد گوش نمیدم اما این آهنگ رو اینقد دوست دارم که حد نداره! کاش یکی هم بود برا من از این ترانه ها میخوند!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۷
بی نام

دیروز برا کنکور ثبت نام کردم! برخلاف هر سال امسال هیچی نخوندم و نمی خونم! با همین اطلاعاتم به سوالا جواب میدم، من رتبه ی امسالمو میخوام، قانعم به اون! هرچند میدونم با اون رتبه اگه امسال درست انتخاب رشته میکردم بالاخره یه چیزی قبول میشدم اما سال بعد دیگه محاله! اینهمه سهمیه واسه کنکور کم بود حالام یه سهمیه میدن واسه مناطق زلزله زده! به نظرم بهتره کنکور رو کلا حذف کنن همینجوری با سهمیه بفرستن دانشگاه، چون الانم نصف بیشتر رشته های تاپ رو سهمیه ای ها اشغال کردن و آینده ی مملکت دست یه مشت بیسوادی میوفته که بخاطر اعتقادات پدراشون (نه خودشون) به نون و نوایی رسیدن! 

واقعا اینهمه زحمت و هزینه چه ارزشی داره وقتی رتبه ی ۲۰۰ هزار با سهمیه ی باباش میاد میشه هفت هزار و بعدم خیلی راحت پرستار میشه (با همین جفت چشام دیدم) بعدم خیلی راحت تر بخاطر همون سهمیه استخدام میشه، اونی هم که علاقه داره و واقعا درس خونده به هیچ جایی نمیرسه و ناامید میشه؟!

آقا جون مادرت بیا یا سهمیه ها رو از دم حذف کن یا یه دفعه بگو کسایی که سهمیه ندارن رو واسه دانشگاه برنمیداریم خلاصمون کن! واقعا ما رو مسخره کردین یا خودتونو؟ 

بدترین قسمتش اینه که همون آدمی که با سهمیه رفته مدرک گرفته ادعای باهوشی داره و فک میکنه به اینجا که رسیده بخاطر هوش سرشارش بوده، نه عزیزم تو همون احمق خودمونی فقط یکم شانس آوردی! 

یادمه سال ۹۳ بود فک کنم، توی آزمون تامین اجتماعی شرکت کردم، کاری با نتیجه ش ندارم ولی موقع ثبت نام یه گزینه داشت نوشته بود آیا پدرتون کارمند تامین اجتماعی هست و ما باید یا خیر رو میزدیم یا بله رو! کل آزمون هدفش این بود که پول از ما بگیرن و آخرش هم اونایی که "بله" رو زده بودن قبول شن! 

آخرین چت منو الناز تا امروز! 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۵۶
بی نام

خونه ی خسیسه مهمون میرن، صاحب خونه ی خسیس واسشون چایی میاره، مهمونا میگن پس قندش کو؟ میگه از سقف آویزونه، نگاه کنین به اون و چاییتونو بخورین، یکی بیخ شده بود به اون قنده، صاحب خونه میزنه تو سرش میگه چایی رو با یه قند میخورن، چایی شیرین درست نمیکنی که! 

یه ماه توی این سرما و گرما و برف و بارون و گِل و لای برو سرکار واسه ۱۰ هزار تومن؟؟ آخه فقر تا کی؟ تحمل تا کی؟ 

این ماه از بس پول قرض گرفته بودم و پول قرار بود قرض بدم الان واسم این مونده:

چسبوندمش دیوار که هر وقت دلم خواست چیزی بخرم نگاش کنم و یادم بیفته که جز این پولی ندارم و باید قناعت کنم و تا آخر ماه با اون سر کنم! کلا من آدم قانعی ام، منتهی برا کسی که ارزشش رو داشته باشه و خودم یکی از اون آدم هایی ام که برا خودم ارزش دارم، لذا واسه خودم قناعت پیشه میکنم! واسه کسی هم که ارزشش رو نداشته باشه درسته قناعت نمیکنم اما کلا ولخرجی هم تو ذاتم نیست که بخوام ولخرجی کنم! نمیدونم چرا ایمان نمیارین به من؟!

داشتم میومدم خونه، یه ماشین از فرعی داشت میپیچید، منم غرق در افکار، نگو بیخ شدم به ماشینه، یهو که به خودم اومدم دیدم راننده هه داره نگام میکنه، فوری سرمو انداختم پایین! حالا این الاغ با خودش چی فکر کرده، تا نزدیکای خونمون بوق بوق کنان منو بدرقه کرد! والا آدم دیگه نمیتونه یه لحظه سرشو بلند کنه، البته این سر به زیری هم خیلی خوبه ها، من پاداش سربه زیری هامو گرفتم، دوبار تراول ۵۰ تومنی پیدا کردم، یبار یه فلش پر از آهنگ شاد پیدا کردم و هنوزم دارمش، کلی پولای ریز و درشت و حتی شارژ هم پیدا کردم که همشون نوش جونم باشه! شمام سر به زیر باشین تا پاداششو بگیرین! 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۴۳
بی نام

یادم میاد توی اون یکی وبلاگم طرفدار پرو پا قرص و یکی از خواننده های مشتاق یه وبلاگی بودم، یه روز صاحب اون وبلاگ (بگیم وبلاگ شماره ۱) آدرس یه وبلاگ دیگه ای رو داد و گفت اون وبلاگ (وبلاگ شماره ۲) یه چالش توی وبلاگش گذاشته و از همه ی وبلاگ نویسا خواسته که عکس میز کارشون رو براش بفرستن و خلاصه بهترین میز انتخاب بشه و برای اون شخص برگزیده یه کتاب هدیه بدن! وبلاگ شماره ۱ از ما خواننده هاش خواست که تو چالش وبلاگ شماره ۲ شرکت کنیم، چون واسه عموم آزاد بود! من رفتم توی وبلاگ شماره ۲ کامنت گذاشتم که چجوری میتونم براش عکس بفرستم، ایمیل میده یا خودمون توی وبلاگمون بذاریم و اون بیاد عکس رو از وبلاگمون برداره! بعد از یه روز دیدم به تمام کامنت هایی که بعد از من گذاشته شده جواب داده و کامنت منو همینجوری بدون جواب گذاشته! دوباره کامنت گذاشتم و گفتم چطوریه که فقط کامنت منو جواب ندادین؟ چون من از دوستاتون نیستم؟ باز هم جوابی نیومد! 

به طرز خیلی مسخره ای اون چالش رو عمومی اعلام کرده بود اما گویا منظورش دوستاش بوده! این کارش خیلی بهم برخورد، نمیخواستم مزاحمش بشم و تمام عقده هامو توی وبلاگ خودم خالی کردم، بعد از چند روز اومد گفت ندیدم! چطور ممکنه آدم کامنتی رو نبینه؟؟ این کار فقط ارزش ندادن به خواننده هاس! 

یه بزرگی میگفت وقتی میخوای کاری رو شروع کنی، هر احتمالی رو در نظر بگیر، حتی اگه صفر درصد باشه! وقتی من میام عوض اینکه خاطرات و نوشته هامو توی یه دفتر خصوصی بنویسم و توی هفت تا صندوق قایمش کنم که مبادا کسی اونو بخونه، میام اینجا می نویسم که همه اونو بخونن، باید هر رفتار و برخورد و حرفی رو تحمل کنم و به عبارتی جنبه م رو ببرم بالا، نه اینکه خواننده هامو گلچین کنم و بگم شما بیا بخون، نه شما نخون! 

چقد خوبه که قبل از شروع هر کاری، از خدا بخوایم اول جنبه ی اون کار رو بهمون بده، نه اینکه کسی که با ذوق میاد نوشته هامونو می خونه رو طوری با حرفامون ناراحت کنیم که آرزو کنه ای کاش همیشه خاموش می موند! 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۲۲:۴۳
بی نام

فیلم سینمایی محمد رسول ا... عالی بود!یعنی واقعا عالی بود! تا دیروز که توی سینما نمایش میدادن نرفتم به دو دلیل، اول اینکه رفیق پایه ندارم، کلا یه رفیق خیلی نزدیک دارم که اونم النازه و معرف حضورتون هست، یه چندتایی هم رفیق دارم که نزدیک هستن اما خیلی نزدیک نیستن! هیچکدوم هم پایه نیستن خوشبختانه! دوم اینکه با خونواده میخواستیم بریم اما نمیدونم چرا رفتن به سینما اینقدر برامون سخت بود که نشد، شایدم قسمت نبود!!!! دیشب تا ساعت ۲ نصف شب بیدار بودیم و داشتیم تماشاش میکردیم، منی که این روزا ساعت ۱۱ نشده میخوابم جای تعجب داره که چجوری تا اون موقع تونستم بیدار بمونم! بدبختی اینجاس که صبح هم ساعت ۸ بیدار شدیم! حالا از اعمال ریاکارانه ی صبح ساعت ۶ فاکتور میگیرم! 

جمعه به خودی خود حوصله سر بر هست،حالا شما تصور کنین کارگر تو خونه باشه و باید توی یه اتاق حبس باشیم و حتی برای رفتن اون یکی اتاق هم باید چادر بپیچیم دور خودمون و خلاصه بیرون و خارج خونه از لحاظ حفظ حجاب هیچ فرقی باهم نداره! سخته دیگه، نیست؟ 

آگهی تایم: یک عدد سیریش در حد نو! به شدت مشتاق به دوستی، از رو نَرَوَنده، با پشتکار بالا، معاوضه با ماشین یا ویلا!

پ ن ۱ :البته این اتفاق مربوط به هفته ی پیشه! منتظر بودم یه پست بی عکس بنویسم و اینو برا اون بذارم (از پست های بدون عکس خوشم نمیاد) شخص مذکور الان در سواحل زیبای بلاک به سر میبره، یاد و خاطره اش گرامی...

پ ن ۲ : یه پست بالای منبری راجع به ازدواج و آشنایی مجازی و واقعی دارم که تو مرحله ی نیمه نهاییه، هر وقت آماده بشه و ببینم مخاطب داره پست میکنم وگرنه آدمیزاده دیگه، یهو دیدی قاطی کردم و همه شو پاک کردم! منم کلا آدم بد اعصاب و قاط! 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۱۳:۱۶
بی نام

اونقدری که از روزای بارونی و روزایی که برفا دارن آب میشن بدم میاد، عاشق همچین موجوداتی ام که صبح که هوا سرده درست میشه!

حالا چرا عاشقشونم؟ نمیدونم تا حالا از روشون رد شدین یا نه، ولی توصیه میکنم حتما یبار امتحان کنین، صدای شکستنشون اونقد لذت بخشه که اصلا قابل وصف نیست! این جور مواقع هرکی منو تو خیابون ببینه فک میکنه خُل شدم بس که زیگزاگی راه میرم تا همه ی این یخ ها رو زیر پام خورد کنم و لذت ببرم! یادم میاد توی کوچه ی مادربزرگم اینا که توی یکی از محله های قدیمی تبریز بود یه خونه ی خرابه بود که یه عده می گفتن اونجا یه پیرزن تنها زندگی میکنه، یه عده می گفتن جن داره، خلاصه هرکی یه داستانی میگفت، شیشه های اونجا یکی در میون شکسته بود و مام فرصتی که پیدا میکردیم چندتا سنگ مینداختیم تا بقیه ی شیشه ها هم بشکنه و خلاص! صدای خورد شدن این یخ ها منو یاد صدای شکستن اون شیشه ها میندازه !

امروز یه چیزی شنیدم یاد یکی از خواستگارام افتادم، رفتیم تو اتاق حرف بزنیم، میگم هدفتون چیه؟ میگه میخوام یه خونه بخرم سه تا اتاق داشته باشه! میگم چرا سه تا؟ ( پس چندتا؟) میگه واسه اینکه اگه یه روزی باهم دعوا کردیم و قهر کردیم هرکدوممون بریم توی یه اتاق تا ریخت همو نبینیم! آینده نگریش واقعا قابل تحسین بود! 

واسه بابای مهیار (داداش بزرگم، پدرِ پسرِ شجاع!) خیلی خواستگاری رفتیم! آخریش که عروسمون بود (از اون حرفای خیابانی بودااا) واسه یکی مونده به آخریش که رفته بودیم اومدیم بیرون داداشم گفت نه! گفتیم چرا؟ گفت چون دختره عین خودم بود، من دوست ندارم طرفم عین خودم باشه، دوست دارم باهم خیلی متفاوت باشیم! (اینم نظریه! ) 

اما من دوست دارم طرفم عین خودم باشه، متاسفانه تا حالا هم همچین آدمی به پستم نخورده، شده از کسی خوشم بیاد اما دلیل نمیشه اونی باشه که من میخوام! مثلا یکی باشه که کودک درونش خیلی فعال باشه، شوخ باشه اما شوخی هاش جلف و بی ادبانه نباشه، یکمم دیوونه باشه (عنوان پست) و خلاصه عین خودم ماه باشه، آی کیوی پایین هم نباشه، گیراییش خوب باشه، یکمم عصبی و خیلی هم غیرتی باشه دیگه نور علی نور میشه! یعنی میشه؟؟ یعنی اصلا همچین آدمی اختراع... ببخشید خلق شده؟ بعید میدونم...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۶:۱۲
بی نام

دیشب دیدم الناز آنلاینه اما جواب منو نمیده، یهو اومد سرپایی گفت دارم توی یه ربات فالمو میبینم! تو هم میخوای؟ منم که به فال و اینا کلا اعتقاد ندارم گفتم باشه بفرست واسه سرگرمی بد نیست! کار ربات به این صورت بود که ۸ تا سوال خصوصی، از نفرت و حسادتت نسبت به بقیه و اینکه عاشق کی هستی و باید توضیح بدی میپرسه تا یه سری آرزوها و چندتا سوال بی ربط دیگه! منم شروع کردم به جواب دادن سوالا:

عاشق شدی؟ نه! به کی حسودی میکنی؟ هیشکی! از کی متنفری؟ هیشکی! خلاصه منم جواب سربالا دادم! یهو آخرش اینو نوشت:

جوابای منو فرستاده بود برا الناز، اما خب من که چیزی نگفته بودم! منم شیطنتم گل کرد و اومدم و همون ربات رو برا گروه همکاران و دوستام فرستادم، تعداد زیادیشون شرکت کردن، خیلیاشون کامل خودشونو لو داده بودن! بعدش که میفهمیدن اعتراف گیری بوده واکنش های جالبی نشون میدادن و فحش های زیادی به خوردم دادن، اما با این حال ارزشش رو داشت! :) واسه این حرف یکی از دوستام نزدیک به ۵ دقیقه فقط قهقهه میزدم! مامان فک کرد دخترش خُل شده! 

دیشب همون لحظه ها داشت یه برف درست و حسابی میومد، خیلی هم اومد! هرکاری کردم میلاد باهام نیومد بریم آدم برفی درست کنیم! گفتم تو دیگه قهرمان زندگی من نیستی! امروزم تا ظهر که من خواستم برم سرکار برفا تقریبا آب شده بودن و تا کمر شلوار و چادرم گِلی شده بود! سرکار مجبور شدم چادرمو بشورم و روی بخاری خشک کنم، اما چه فایده؟ الان که برگشتم یبارم باید الان بشورم، خودشم با این وضع خونه که آب گرم هم نداریم فعلا! واقعا ظلمه!!! 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۶ ، ۱۵:۴۲
بی نام

میلاد تو یه فروشگاه ظروف مسی (رونالدو!) کار میکنه، رفته بودیم اون طرفا گفتیم یه سری به میلاد بزنیم، میلاد اون علاءالدین کوچولوهای مسی رو خیلی تعریف کرده بود، خیلی دلم میخواست از نزدیک ببینمشون، داخل که شدیم گفتم میلاد من اومدم فقط اون علاءالدین رو ببینم، منم اولین بارم بود که صاحب کار و بقیه ی همکاراشو میدیدم، اونام اولین بارشون بود منو زیارت میکردن :)خلاصه همین که چشمم خورد به اون علاءالدین یهویی ذوق کردم و گفتم واااااااای چه نازهههههههه! فک میکردم فقط مامان پیشمه و میلاد! شب میلاد اومده خونه میگه خواهر جون (میلاد منو خواهر جون صدا میکنه و آبجی رو آبجی! اون موقع ها که کوچیک بود وقتی اذیتش میکردم اونم که زورش به من نمیرسید منو خر جون صدا میزد، مامان که میخواست دعواش کنه میگفت من خواهر جون رو تند تند تلفظ میکنم شما اونجوری میشنوین خخخخ) توروخدا تو دیگه فروشگاه نیا، آبرو واسه من نذاشتی! میگم مگه چی شده؟ میگه اونجا شریکه صاحب فروشگاه ازم پرسید میلاد خواهرت چند سالشه؟ منم گفتم بیست و هفت، هشت! چطور؟ گفت با اون سنش خجالت نمی کشه ادای بچه ها رو درمیاره! خواهر جون توروخدا دیگه نیا!!! گفتم میلاد مگه ذوق کردن واسه چیزی که قشنگه خجالت داره؟ کدوم پدر سوخته ای اینو گفته بگو خودم بیام جوابشو بدم! یهو میلاد گفت غلط کردم ببخشید! )ضعیف کُشی خخخ) 

مهندسی های مامان من تمومی نداره! این وضع آشپزخونه س فعلا تا یه هفته!

 اولتیماتوم داده که توی این یه هفته غذا فقط سیب زمینی آبپز داریم کسی هم حق اعتراض نداره! آب گرم هم نداریم و حموم و اینام تا اطلاع ثانوی تعطیل! وضعیت در حد شعب ابی طالب! از همینجا اعلام میکنم که هر گونه کمک های مادی و معنویتون رو با جان و دل پذیرا میباشم (ولو یه آغوش گرم واسه تحمل این سختی ها خخخ) 

تحت تاثیر قرار گرفتین که شماره کارت بدم یا هنوز زوده؟

به به! چه برفی میومد! حیف که این برفا از اون برفایی بود که زود آب میشن وگرنه میرفتم یه آدم برفی هم قد مهیار (فداش بشم الهی) درست میکردم و حالشو میبردم!

 کسی رو هم نداریم باهاش بریم برف بازی با گلوله های برفی بزنیم تو سر و کله ی هم یکم بخندیم! هییییی روزگار...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۵:۰۸
بی نام

دیشب دارم با الناز چت میکنم و مثلا دارم باهاش درد و دل میکنم، شما فقط به گزیده ای از چت هامون مخصوصا اون قسمت که با خط قرمز مشخص شده توجه کنین:

با همین اخلاقت؟ کدوم اخلاقم؟! یعنی رسما داره میگه اخلاق من مورد داره!! آدم با داشتن همچین رفیقی دیگه به دشمن چه نیازی داره؟! بعد جالبه من تا تعارف زدم اونم فوری قبول کرد که توی جمله ی بالا اشتباه کرده و منو جزء استثنائات فرض کرده! شما جای من، حقش نیس بهش چندتا فحش بدم تا آروم شم؟ 

حیف که این لامصبی رو دوسش دارم وگرنه بلاکش میکردم خلاص :)) 

دیشب قبل از چت با الناز یه اشتباهی کردم، شکری خوردم رفتم زیر پست یه پسری که روایتی از پیامبر نوشته بود نظر دادم! طرف که ادعای مسلمانی و زهد و تقواش سقف اینستا رو سوراخ کرده بود اومد بهم پیام داد، منم بر حسب ادب (همون استقبال گرم مذکور توی دو تا پست قبل) رفتم جوابشو دادم و کلا ۱۰ تا جمله اون گفت ۱۰ تا من گفتم بعد گفت تو هم مثل همه ی دخترایی که باهاشون حرف زدم خودتو لو دادی! تو هم مادی گرا هستی! محاله بتونین اون لحظه قیافه منو تصور کنین! واقعا حتی جواب دادن به سلام این جور آدما نه تنها ثواب نداره بلکه گناه کبیره س! باید برم توبه کنم و به خدا پناه ببرم از شر انسان های زبون نفهم و چهارپا! 


منبر تایم: اینکه میان آدم ها رو توی دو دسته ی مادی گرا و غیر مادی گرا تقسیم بندی میکنن یه غلط مصطلحه! چرا؟ عرض میکنم! ما شروع میکنیم درس میخونیم، که چی؟ که در آینده بتونیم برای شغلی مناسب آماده شیم، که چی؟ که درآمد (پول) داشته باشیم، که چی؟ که خودمون و خونوادمون توی رفاه (نسبی) زندگی کنیم، که چی؟ که مجبور نباشیم بخاطر سیر کردن شکم گدایی کنیم و عزت نفسمون رو حفظ کنیم، که چی؟ که باهاش به فضائل اخلاقی دست پیدا کنیم، که چی؟ که هیچی دیگه وقتی ایشالا... مُردیم بریم بهشت، که چی؟ که زهر مار! 

احمقانه ترین حرف ممکنه که الان به اینهمه تلاش شبانه روزی ما برا کسب پول بگن مادی گرایی! در واقع کسی که بگه من پول نمیخوام و میخوام توی فقر و بدبختی و فلاکت زندگی کنم فرق زیادی با جناب خر نداره، چون این خر است که نیاز به عزت نفس و فضائل اخلاقی نداره! 

از نظر این کبیر (اصلا هم حقیر نیستم! ) انسان ها رو باید بر اساس نحوه ی مصرف کردن پول هاشون و نیت هاشون طبقه بندی کرد! مثلا یه عده تلاش میکنن که پول هاشو فقط جمع کنن(مصداق همون نه خود خورَد و نه کس دهد، گَنده کُند به سگ دهد)، یه عده پول هاشون رو برای پُز دادن هاشون میخوان، یه عده برای رفاه خونواده شون میخوان، یه عده برای کمک به افراد ناتوان میخوان و هزاران دلایل و جوایز نقدی دیگر! وقتی یه خانوم از دارایی شما میپرسه که چی دارین دلیل بر این نیست که بخوان حتما با پول شما پُز بدن، یا دنبال تیپ و خوشگذرانی باشن، یا بخوان عقده های کودکیشونو با غول چراغ جادو (شوهرجان) جبران کنن، شاید فقط میخوان ببینن رفاه نسبی در آینده با این آقا دارن که بتونن توی آرامش فرزندان نیکویی تربیت کنن یا نه خانوم هم باید به فکر قرض ها و بدبختی های آقا باشن! خیلی کار خوب و نیکوییه که آدم وقتی هیچی نمیدونه سعی کنه کمتر هم حرف بزنه! خب دیگه از منبر بیام پایین...!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۵:۲۳
بی نام