...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

29. صورت زیبای ظاهر هیچ نیست...

جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۶ ق.ظ
اگه بگم چقد از جملۀ "اصل لطفا" بدم میاد شاید باورتون نشه که در من اینهمه هم نفرت میتونه جا بشه! اصولا هرکی بیا بهم بگم اصل بدین بدون استثنا میگم نمیدم و دیگه هم جوابشو نمیدم حتی اگه اون شخص کسی باشه که آرزوی هم صحبتی شو دارم! اما اگه یکی محترمانه بیاد و ازم خواهش کنه که خودمو معرفی کنم شاید شمارۀ شناسنامه مو هم بهش بدم!! این حرفام یه جورایی مربوط میشه به پست قبلی، راجع به خطاط محترم شعر من، جناب آقای استاد سعید مرتضوی! دو شب پیش بودم که بازم استاد یکی دیگه از شعرای منو به تحریر درآورده بود که دیگه طاقتم طاق (تاق؟!) شد و خیلی محترمانه ازش اجازه خواستم که چندتا سوال شخصی ازش بپرسم و اونم با کمال میل قبول کرد و منم تا میتونستم سوال پیچش کردم تا جایی که فهمیدم حتی دو تا پسراش -که بزرگه یه سال از من کوچیکتره - چیکار میکنن و قراره چیکار بشن و رنگ مورد علاقه شون چیه حتی!! بجای اینکه با بی ادبی تمام کنجکاویتون رو راجع به طرف توی یه جملۀ "اصل پلیز" خلاصه کنین، یکم به طرف احترام بذارین خودش از سیر تا پیاز رو بهتون میگه! برخلاف تنفر من از اون جمله، اگه بگم چقد از بچه کوچولوها (نی نی ها) خوشم میاد شاید باورتون نشه در من اینهمه هم عشق میتونه جا شه! اصولا من هر بچه ای رو بغل پدر و مادرش ببینم اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که چجوری میتونم طوری لُپ هاشو بکشم که والدینش متوجه نشه، دومیش هم دزدیدن همون بچه س! همسایه مون یه دختری داره که من از همون عنفوان کودکی اصلا قیافۀ این بچه به دلم نمی نشست! الانشم قیافۀ قشنگی نداره اما... صورت زیبای ظاهر هیچ نیست... چندماه پیش یه روز که از آموزشگاه برمیگشتم این دختره که الان 3 سالشه از مامانش میپرسه این (یعنی من) کیه؟ اونم میگه خانوم معلمه؛ از همونجا یه دل نه صد عاشق من میشه! همین چند شب پیش که سید اومده بود هیئت محلۀ ما، این دختر منو یه لحظه میبینه و اونقدر گریه میکنه که من خانوم معلمم رو میخوام تا اینکه دیشب مجبور میشم بخاطر دل اون برم بیرون! یعنی اونقد منو بوسیده و گفته دوسم داره و اونقدر با اون سن کمش زبون ریخته که کل مردا و زنای محلمون عاشق اونن و اونم دلش گیره منه (البته منم دوسش دارم الان!)! پ.ن: بالاخره شانس چیزیه که هر کسی اونو نداره دیگه، واسه منم که ذاتیه!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۰۱
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.