...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

۲۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

به مناسبت حلول ماه مبارک تیر :) اولین تغییرات رو روی کاور گوشیم انجام دادم، خیلی وقت بود میخواستم اینکار رو انجام بدم و بالاخره امروز... اره دیگه :) قبل از انجام عملیات

بعد از انجام عملیات :)

به نظر خودم که کاملا خوشگل و دخترانه شده! 

+ دیروز توی یه جشن مختصری بودیم که برا سهیل گرفته بودن، منم با اینکه سرکار کارمون فوق العاده زیاد بود اما مرخصی گرفته بودم چون لازم بود من باشم! بالاخره خاله ی داماد... یعنی سهیلم :) از رقص تونستم فرار کنم ولی از آرایش نمیشد گذشت! منو آرایش؟! نچ نچ نچ!

خداییش من آرایش کنم منو رو هوا میزنن :) چه خوشگل میشم من!!! (کسی که نیست ازمون تعریف کنه خودمم نمیتونم خودمو تحویل بگیرم عایا؟!) معتقدم که با آرایش، هر دختری میتونه دل ببره، مهم اینه که ساده و بدون آرایش کسی بتونه دل ببره که... استغفرا... :)

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۵
بی نام

از درد و دل کردن با دو دسته از افراد متنفرم! این دو دسته هیچ فرقی باهم ندارن، فقط چون تعدادشون زیاد بود به دسته ی خانوم ها و آقایون تفکیکشون کردم که یه وقت اسلام تو خطر نیوفته! اینا یه ویژگی مشترک دارن اونم اینه که میخوان به هر نحوی شده ثابت کنن که انتخاب ها و کارهای خودشون درست و بی نقصه، و انتخاب های بقیه کلا مشکل داره و از این صوبتا! 

مثلا یه غلطی میکنم به دوستم میگم من از اشکان خطیبی خوشم میاد! حالا میاد هزارتا ایراد رو اون میذاره که کچله، لاغره، زشته، تو از کجای این خوشت میاد؟ ولش کن بابا، بعد چندتا هم فحش میده! حالا مثلا بازیگر مورد علاقه ی خودش که اسمشو رو بازوش حک کرده کسی نیست جز سمندون! یکی نیست بگه اره انتخاب تو رو هم دیدیم که چه تحفه ایه! 

یا مثلا من اتفاقی از یکی خوشم اومده و اونم یه بدی در حق من کرده، تا میام راجع به اون با دوستم حرف بزنم نمیذاره حرف من تموم بشه میگه من از اولشم از اون خوشم نمیومد! اصلا قرار هم نبود تو خوشت بیاد، مگه من از اون انتر (عنتر؟) هایی که تو دوستشون داشتی خوشم میومد؟ یا اصلا راجع به اون میمونا نظر دادم که تو جرات میکنی راجع به کسی که من دوسش دارم نظر بدی؟ 

یا مثلا یکی بوده دوسش داشتم و نتونستم فراموشش کنم، هی میاد میگه ولش کن، اون اینجوریه، اونجوریه، در حالیکه خودش دنیا رو به پای یه خائن ریخته بوده و همه کار واسش کرده و اونم قالش گذاشته و هنوزم واسه اون بی معرفت اشک میریزه و کسی هم بهش نمیگه ولش کن، چون به کسی مربوط نیست که یکی تو دلش چی میگذره! 

خواهر من، برادر من که این پست رو میخونی، تورو خدا وقتی یکی داره باهاتون دردو دل میکنه فقط شنونده باش و نظر نده! اون از تو نظر نمیخواد، راهنمایی نمیخواد، مشاوره نمیخواد، فقط میخواد حرفاشو به بگی بگه که بشنوه و حرف نزنه! شاید حضرت علی که میرفت با چاه حرف میزد میخواست به ما بفهمونه که با چاه حرف زدن شرف داره به حرف زدن با دوستایی که حرفا و مخصوصا نظرای به زعم خودشون کارشناسانه شون، درد آدم رو صدبرابر میکنه! 


+ دوران حکومت ما تیر ماهی ها داره کم کم شروع میشه... یه شعر گفته بودم توی یه گروه ادبیات که مصرع اولش این بود "مدارا میکند یک دختر زاییده ی تیر" که هرچی وسایل هامو گشتم پیداش نکردم، میدونم جایی نوشته بودمش اما یادم نمیاد... نمیدونم چرا هر وقت ماه تیر میاد یاد اون شعرم میوفتم :)

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۱۷
بی نام

دیروز که عید بود و همه اینجا بودن، سهیل خیلی بی تابی میکرد و آبجی گفت من میمونم خونه ی شما امشب رو، داداش و میلاد هم تهران رفتن، عروسمون و مهیار هم شب رو موندن اینجا... خلاصه مثل اون شب قرار شد همه موازی بگیریم کنار هم بخوابیم... تا ساعت یک که نه سهیل خوابید و نه مهیار... حالا با هزارتا کلک و التماس و وعده وعید خوابوندیمشون و خودمونم اومدیم بخوابیم...

منم خوابم گرفته بودم و یهو احساس کردم یه چیزی روی بازوی دست چپمه، با دست راست محکم زدم روش و برداشتم و انداختمش زمین... خوابالو بودم... احساس کردم نخه، یه نگاه به لباسم کردم و گفتم این نخ نداره که! یه لحظه نور گوشیمو روشن کردم و تا دیدم چی افتاده رو زمین پریدم هوا و محکم جلوی دهنمو گرفتم که جیغ نزنم...

بدو بدو رفتم پیش مامان گفتم پاشو، یه عنکبوت تو جای منه، تا من ندیدمش برش دار... قلبم داره تند تند میزنه و پاهام می لرزه نمیتونم سر پا وایسم... معلومه عنکبوت بزرگی بوده، شما فرض کنین مُرده و جمع شده ش اندازه ی یه سکه ی ۵۰۰ تومنی بود... از ترسم بقیه ی شب رو بغل مامان خوابیدم :) دیشب با اعماق وجودم کمبود یک مرد رو احساس کردم! باید می بود و میومد اون عنکبوت پدر سوخته رو تنبیه میکرد که عشقش (یعنی من) رو تا حد مرگ ترسونده بود و بهش میگفت مگه خودت خواهر مادر نداری میای پیش عشق من؟؟ منم ذوق مرگ میشدم :)

خلاصه الان من سوالم اینه که خدایا عایا کار خوبیه که روز عید یه عنکبوت میفرستی جون من؟؟ مردم یار در بر، ما عنکبوت در بر! هنوزم یادم میوفته تمام سی و سه بندم می لرزه! 

نتیجه ی اخلاقی اینکه عنکبوت خر است! 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۳۳
بی نام
ممکنه واسه خیلیا جالب نباشه... دوست ندارین نخونین ولی اگه خوندین لطفا هی کامنت نذارین که انتقاد کنین... با تشکر :)
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۳۰
بی نام

روایت داریم از حضرت علی (ع) که میفرمایند: "چه بسا روزه داری که از روزه اش جز گرسنگی و تشنگی بهره ای ندارد و چه بسا شب زنده داری که از نمازش جز بیخوابی و سختی سودی نمی برد " و این دقیقا حال و روزه زار منه! 

اعتراف میکنم من هیچ فیضی از ماه رمضون نبردم، حال خوبی هم بهم دست نداد، لحظه شماری میکردم واسه تموم شدنش حتی! من مثل نسرین نیستم که بگم لبخند خدا رو تو چهره ی اطرافیانم دیدم! من لبخند خدا رو تو چهره ی اونایی که روزه نمیگرفتن و روزه دارها رو مسخره میکردن ندیدم، لبخند رضایت خدا تو چهره روزه دارهایی که غیبت کردن، سخن چینی کردن، دو به هم زنی کردن و فقط اعصاب خوردی برا من موند، نبود! شاید لبخند خدا رو باید تو چهره ی پنهان کسی میدیدم که چند صباحی اومد و افکار و تمرکزم رو که این روزها خیلی بهش نیاز داشتم رو بهم زد و منو از هدفی که دارم بازم یه سال دورتر کرد! چهره ی منه سراپا تقصیر هم توی آیینه هیچ نشانی از لبخند خدا نداشت! چطور میتونم بگم توی ماه رمضون لبخند خدا رو دیدم؟ شایدم مشکل از نگاه پر گناه من بود...

از ماه رمضان هیچی نصیب من نشد جز گشنگی و تشنگی... نه حال خوشی بود و نه حس و حالی برای دعای سحر... هر سه تا شب قدر رو بیدار بودم، ولی هیچکدوم رو درک نکردم! این لحظات آخر یه دعایی هم در حق این بی نصیب بکنین جای دوری نمیره... التماس دعا...

عیدتون هم (پیشاپیش) مبارک... 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۴
بی نام

و اما چشم هایش...

چشم هایت...؟!

چه بنویسم از آن چشم هایی که پشت قاب شیشه ای پنهان بود، چشم هایی که هرگز مرا ندیدند، چشم هایی که هرگز مرا نخواستند...

بی شک لعنتی ترین چشم های دنیا را داری، که نه میشد ساعت ها به آن زل زد، نه میشد از خیرش گذشت و نه اینک میشود از آن نوشت...! گمانم "جام جهان" نمایی ست چشمانت...


+ با تشکر از دعوت نسرین جان :)

+ کلا تو فاز چالش مالش :))) نیستم، فقط بخاطر نسرین جان نوشتم... دوستان برگزار کننده ی چالش معذرت میخوام که از کسی دعوت نمیکنم :) 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۷
بی نام

اون زمان که ما بچه محصل بودیم، چه راهنمایی چه دبیرستان، هی تو گوشمون میخوندن که ناخن بلند کردن حرامه، توش میکروب جمع میشه، حتی مورد داشتیم تو دبیرستان اگه ناظم میدید یه دختر ناخنش بلنده میبردش دفتر و با ناخن گیر و با بی رحمی هرچه تمام تر از ته ته ناخنش رو میگرفت و خلاصه ناخن بلند کردن مساوی بود با گناه کبیره چون ممکنه نامحرم (شما پسرا یعنی) از ناخن ما لذت ببرین و کلا تو دینِ اسلامِ "ما" هر نوع لذتی حرامه، حتی لذت توی عبادت! (داریم افراط گرا میشیم!) 

حالا توی کتاب دین و زندگی بچه های دوم دبیرستان یه همچین روایتی از پیامبر اومده که ایشون به مردها سفارش کردن که موهای سیبیل و بینی و ناخن هاشونو کوتاه نگه دارن (چون اینجوری زیباتر دیده میشن) و به خانوم ها هم سفارش کرده که " ناخن های خود را مقداری بلند بگذارند چون برای آنان زیباتر است" (کافی،  ج۶، ص ۴۹۱؛ وسائل الشیعه ، ج۱، ص ۴۳۵) 

بعد میلاد تو روی من میگه ما دهه هفتادی ها نسل سوخته ایم... با این حساب فک کنم ما شصتی ها نسل جزغاله بودیم که حتی روایت های پیامبر رو هم برای ما سانسور میکردن! مثل اون زمان که مامان تعریف میکنه اون زمان می گفتن دخترا نباید درس بخونن، درحالیکه چندین قرن پیش پیامبر طلب علم رو برای هر زن و مردی واجب کرده بود! 

بخاطر لجبازی و عقده های چندین و چندساله ای که واقعا فک میکردم این کار گناهه، تصمیم گرفتم ناخن بلند کنم (هرچند علاقه ای به این کار ندارم) و این روایت رو به گوش همه ی دخترا برسونم که سالها کار مورد علاقه شون رو همراه با عذاب وجدان انجام میدادن! لذا اولین قدم خریدن یه سوهان ناخن بود :) به مامان گفتم یکی بخره که خیلی بزرگ نباشه که بتونم تو کیفم بذارمش... 

خیلی دوسش دارم... :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۵۷
بی نام

ظهر خوابیدم توی خواب و بیداری احساس کردم صدای گربه میاد...آخه اصلا امکان نداره گربه بیاد تو خونمون، یه چیز غیرممکنه! بیشتر که دقت کردم حس کردم یه دست کوچولو هم داره موهامو نوازش میکنه... یا خداااا یعنی واقعا گربه اومده خونه و الان بالای سر منه؟؟ 

چشامو باز کردم دیدم بلهههه! یه گربه ی کوچولو اومده بالا سرم نشسته داره با موهام بازی میکنه!! شما بودین عاشقش نمیشدین؟

گربه رو گرفتم محکم بوسش کردم که یهو از دستم فرار کرد! دنبالش افتادم گفتم وایسا.... وایسا ازت عکس بگیرم... به زور و با هزارتا وعده و شکلات (گربه ی شکلات خور!!) تونستم این دوتا عکس رو ازش بگیرم! 

عایا این کار درستیه که عروسمون مهیار رو اینجوری کرده و فرستاده جون من؟؟ عایا اینجا خواهر شوهر مظلوم واقع نشده؟؟ عایا حقوق بشر در خواب رعایت شده؟؟ 

+ عاشق نقاشی کشیدن رو صورت بچه هام... یبارم میخوام رو صورت خودم نقاشی بکشم ببینم چه شکلی میشم... احتمالا خوشگل بشم :) 

+ بیشتر شبیه موش شده تا گربه... ولی اصرار داره که گربه س :)) 
۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۴۲
بی نام

یه بار یه سخنرانی گوش میدادم، طرف داشت از بعضی از مداح ها انتقاد میکرد، میگفت بعضی از مداح ها موقعی که جوگیر میشن میگن ما سگ  امام حسینیم و این حرفا... میگفت این چرت و پرتا چیه؟ امام حسین سگ نمیخواد... مگه سگ باز بود که سگ بخواد! امام حسین یاری میخواد مثل یارای خودش، "آدم" باشن نه سگ! 

دیروز یه پسری تو اینستا پیام فرستاد که 

سریع بلاکش کردم که دیگه ادامه نده، آدمی که به خودش و شخصیتش احترام قائل نباشه و خودشو در حد یه حیوون پایین بیاره حتی ارزش نداره باهاش حرف زد! چون خوشبختانه من حضرت سلیمان نیستم که زبان حیوان ها رو بلد باشم! 

اینقده بدم میاد از این پسرایی که بخاطر اینکه با یه دختر حرف بزنن هر توهینی به خودشون میکنن! پسری که به خودش توهین میکنه خیلی طول نمی کشه که به طرفش توهین های بدتری بکنه! پسر باید عزت نفس داشته باشه! خدایا شر این پسرهای خوار و ذلیل رو ‌از ما دور کن! 

+ یه زمانی مد شده بود که وقتی به یه دختر می گفتن که چرا شوهر نمیکنی، دختره یا فک و فامیلش می گفتن پسره پاش شکسته، برا همون! من از روز اول گفتم کسی حق نداره حتی به شوخی هم همچین حرفی راجع به همسر من (حالا هرکی میخواد باشه) بزنه، میخواین شوخی کنین مثل آدم شوخی کنین، مثلا بگین داره درس میخونه هنوز درسش تموم نشده! اصلا خوشم نمیاد کسی به همسر من (حتی اگه هیچوقت هم نیاد) توهین کنه، چون من قراره با یه "انسان" ازدواج کنم، هر کی هم با شوهرش مشکل داره به شوهره خودش توهین کنه! زَهلَم گِتمیش ها... (معنی این جمله یه چیزیه مثل لعنتی ها، یا حال به هم زن ها، و از این قبیل دری وری ها!) 

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۸
بی نام

۱. یه اصطلاحی تو ترکی داریم که وقتی یکی محبت زیادی به یکی داره از اون استفاده میکنه و به طرف میگه "جانیوی ییم" که معنای تحت الفظیش میشه جونت رو بخورم و یه جورایی به معنی همون "جیگر تو بخورمه" خودمونه! روز یکشنبه سرکار، بین دوتا از همکارام وایساده بودم (و وای خواهم ساد!!!) و داشتم با همکار سمت راستی حرف میزدم، یهو یه درد شدیدی رو از ناحیه ای درست وسط مچ و آرنج (ساعد میشه فک کنم) حس کردم... نگو همکار دست چپی از روی مانتو در حال گاز گرفتن همون ناحیه س! یه پس گردنی زدم بهش گفتم مگه سگی گاز میگیری؟ گفت دوسِت دادم برا همون (مصداق عملیه همون عبارته جونتو بخورم) میگم دوسم داری یه روز یه هدیه بخر بگو بیا این هدیه برا تو چون دوست دارم، دیگه این وحشی بازیا چیه؟ الان دستم کبود شده، میرم نشونش بدم دیه بگیرم... واقعا نمیدونم ما کجای راه رو اشتباه رفتیم که دوست داشتنمون رو با آسیب زدن به طرفمون نشون میدیم... نمی تونیم مثل آدم یکی رو دوست داشته باشیم!! 

۲. عروسمون یه دوستی داره که اون یه پسر داره به اسم یزدان... یه پسر چهار پنج ساله که همبازی مهیار شده و البته خیلی بی ادبه! جدیدا مهیار از اون یاد گرفته وقتی یه کاری رو ازمون بخواد انجام ندیم با عصبانیت نگاهمون میکنه "اِششَه" (یعنی همون جناب خر) هیچ کلمه ای رو به واضحی و قشنگی این کلمه تلفظ نمیکنه، یه قیافه ی جدی هم به خودش میگیره که ما نمی تونیم خودمونو کنترل کنیم و میخندیم، اونم فک میکنه حرف خوبیه هی تکرار میکنه! واسه اینکه یادش بره اومدیم شبیه کردیم به کلمه ی "عشقم" و ما هم هی اینو تکرار میکنیم اما اصلا از حرفش برنمیگرده! واقعا چرا بچه ها فحش ها رو خیلی زود و قشنگ یاد میگیرن؟؟ چرا اول مثلا یاد نمیگیرن که بگن دوست دادم و اینا؟ 

+ دیشب خوابم نمیبرد، میگن وقتی خوابت نبره یعنی یکی داره بهت فک میکنه، بابا کم به من فک کنین بذارین بخوابم (اصلا هم ربطی به این نداره که این چند روزه که ظهرا زیاد میخوابم تا شب رو بتونم بیدار بمونم برنامه ی خوابم بهم خورده) :)) 

+ کی حال داره بعد از سه روز تعطیلی امروز بره سرکار؟؟ چرا به تعطیلات، فوری عادت میکنیم اما به روزهای کاری نه؟ 

+ این جمله هم پیام قشنگی توش داره...

+ توی دو شب قبل به حد کافی دعا کردیم واسه بخشش و اینا... دعای مخصوص امشب: "الهی پول ده که پول به!" :))

التماس دعا...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۳۱
بی نام