...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

127. روزهای سخت...

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ب.ظ
دیروز و امروز سرمون به حدی شلوغه که ساعت دو که میام سرکار با همۀ همکارا تا ساعت 10 اینجاییم و ناهارم این دو روزه افتاده گردن صاحب کارمون! دیروز که من ناهارمو خونۀ آبجی خورده بودم اما امروز که ناهار نمیدونستم بازم قراره مهمون صاحب کارمون باشیم، غافلگیر شدیم و اینم ناهار امروزمون در محل کار:  + البته در رو قفل کرده بودیم تا کسی موقع ناهار مزاحممون نشه! + شبا هم طبق برنامه ریزی فعلا با امروز میشه دو روز که نمیتونم درس بخونم و مجبور میشم صبح ها یه ساعت زودتر یعنی ساعت هفت بیدار شم و درس بخونم! + برای نوشتن این پست به هیچ عنوان از کارم نزدم هرچند الانم سر کارم هستم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۷
بی نام

نظرات  (۲)

بعدش بیا مسموم شو بگو من هیچی نخوردم بفرما
کوفته می خوره
ما هم کاسیب فقط سوپ می خوریم منم مسموم شم دا چرا نمی شم چون کاسیبم
پاسخ:
بابا این کوفته ها ماله یه هفته قبل از مسمومیته!! چه ربطی داره آخه! اصلا چرا تو و م.پ ن گیر دادین به این کوفته های بدبخت و خوشمزه؟!
بعدش بیا مسموم شو بگو من هیچی نخوردم بفرما
کوفته می خوره
ما هم کاسیب فقط سوپ می خوریم منم مسموم شم دا چرا نمی شم چون کاسیبم

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.