...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی
امرور بالاخره طلسم شکسته شد و من تونستم بعد از دو روز بشینم پای درسم و ایشاا... اگه از فردا اتفاقی نیوفته که میوفته و پیشاپیش جواب منم منفیه، میتونم طبق برنامه پیش برم! اما راجع به کامنت دوستمون که همون ر. خ است گفته همیشه خرج هامو باتیرماخ میکنم (اصطلاحه ترکی-فارسی به معنای هدر دادن هزینه ها) باید به این دوستمون عرض کنم که سال 88 که ترم 3 یا 4 شیمی بودم تصمیم گرفتم کنکور شرکت کنم و دانشگاه دولتی قبول بشم، همۀ دوستام مِن جمله یکی از دوستام که امسال شیمی فیزیک ارشد دانشگاه خودمون قبول شد، با هم اتفاق نظر داشتن و میگفتن که تو نمیتونی دیگه، چون دو سال گذشته و کتابا عوض شده و سخته و از این صوبتا! اما فقط جواب من یک جمله بود: " من میتونم، بهتونم ثابت میکنم!" و همونطور که مدارک و شواهد نشون میده ثابت هم کردم و باورشون نمیشد! البته پارسال هم میتونستم دانشگاه قبول شم، چطور که برادر دوست و همکارم سحر، با تقریبا هزارتا فاصله از من تونست توی یه شهر دیگه کاردرمانی قبول بشه، من فقط مشکلم این بود که شهرهای دیگه رو نزدم، وگرنه قبول شدن توی شهرهای دیگه 100% بود، من بیشتر هدفم دانشگاه تبریز و تهرانه، که خب پارسال فقط یک ماه وقت گذاشتم و نسبتا رتبۀ خوبی هم آوردم، اما امسال خدا کمک کنه، این ماه که تموم شه، سه ماه هم وقت دارم... بگذریم! دیشبم که شب آرزوها بود و ماهم کلی مهمون داشتیم... با این وجود از آرزوهام دست نکشیدم و برای دوستام مخصوصا الناز و م. پ. ن آرزوهاشونو آرزو کردم! امیدوارم آرزوهای همۀ دوستام و خواننده های وبلاگم هم برآورده به خیر بشه!+ عنوان رو در یابید... سالهاس برای مرفهین بی درد همچین آرزویی دارم!+ شعر کامل عنوان رو توی هر وبسایتی یه جوری نوشته بود، ولی من خودم این مدلیشو دوست داشتم، شاعرشم مشخص نیس اما توی یکی از منابع نوشته بود شاعرش حمید مصدق هست؛ مطمئن نیستم اما خوندن این شعر خالی از لطف نیست: من پذیرفتم شکست خویش را، پندهای عقل دوراندیش را، من پذیرفتم که عشق افسانه است... این دل درد آشنا دیوانه است میروم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم میروم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش گرچه تو تنهاتر از من میشوی آرزو دارم شبی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را آرزو دارم خدا شادت کند بعد شادی تشنه ی نامم کند آرزو دارم شبی سردت کند بعد آن شب همدم دردت کند تا بفهمی با دلم بد کرده ای با وجود احتیاج دست مرا رد کرده ای......
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۲۷
بی نام

نظرات  (۱)

خیلی بیشعوری
فقط برا اون دوتا ارزو کردی
دیگه وبلاکتو نمیخونم
در مورد پست قبلی هم پنظورم این بود که تو انتخاب راه باید جوری انتخاب کنی که وسط مسیر تغییر راه ندی
تمام
خداحافظ

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.