...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

144. ادامۀ پست قبلی!

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ق.ظ
امروزم متاسفانه مثل دیروز با همون مشکل قطعی سیستم مواجه بودم! اما یه فرقی با دیروز داشت! بذارین اول از دیروز بگم که چی شد! دیروز که دیگه سیستم قطع بود گفتم چیکار کنم، چیکار نکنم، گفتم بیا و برو قشنگ توی تلگرام واسه خودت خوش بگذرون؛ چون عملا کار دیگه ای از دستم برنمیومد! خلاصه به جز م. پ. ن و الناز (این دو شخصیت مهم داستان های من!) اکثر دوستام آنلاین بودن و باهاشون حسابی چت کردم! تقریبا یه ساعت و نیم آنلاین بودم که دیدم دیگه کم کم داره چشمام بسته میشه! اومدم یکم بخوابم! لابد تعجب میکنین که خواب توی محل کار مگه ممکنه؟! بله ممکنه، برای من هیچ چیز غیر ممکن نیست! ما اینجا یه تخت خوابی داریم که مال دخترِ یک سالۀ صاحب کارمونه، منم که ریزه میزه، به طور خیلی راحت توی تختش جا میشم! (الهی قربون خودم برم!) اومدم که بخوابم گفتم بذا یبار دیگه تست کنم ببینم سیستم وصل شده یا نه! در کمال ناباوری (و البته ضد حالی) دیدم بله وصل شده و نقشه ای که برای خواب کشیده بودم نقشه برآب شد!                           اما امروز چه فرقی با دیروز داره؟! امروز قبل از اینکه کامنت های پست دیروز رو بخونم با خودم جزوه آورده بودم، اما اینکه این جزوه واسه کدوم درس هست و من ازش چه خاطره ای دارم خودش یه داستان دیگه س! همونطور که تو عکس دیدین جزوه ای که با خودم آوردم واسه درس هندسه س! راستش دوتا دلیل داره؛ اول اینکه از هندسه 4 تا سوال تو کنکور میاد که معمولا راحت هم هستن! اما دوم اینکه من کلا هندسه رو خیلی دوست دارم! یادم میاد اول راهنمایی بودم و برادرم که رشته ش ریاضی بود یه روز کتاب هندسه شو برداشتم و شروع کردم به خوندن! از روی کتاب کاملا به مباحث اولیه ش مسلط شده بودم! خودشم یه بچه راهنمایی! وقتی رفتم دبیرستان و سال سوم هندسه داشتیم یه دبیری داشتیم به اسم "آقای رسولی" که مسن بود اما چشم چرون!! جدا از اخلاق عمومیش انصافا توی تدریس هندسه از چیزی کم نذاشت! واسه همین من دیدم اگه فقط جزوۀ هندسه رو بیارم و بخونم و تمرین ها و مثال ها رو مرور کنم برام بهتر از اینه که جزوه های ریاضی و فیزیکم که نیمه کامل هستن رو بیارم! (برگردیم به زمان حال) دیدم سیستم قطعه و تا اومدم جزوه رو باز کنم یه تست کردم و دیدم بله سیستم وصل شد!! و اینگونه بازهم همون ابر و باد و... دست به دست هم دادن که من افراط نکنم!! + شاید باورتون نشه اما من اصلا نمیدونستم امروز روز معلم هست و دیروز اونم دیشب توی تلگرام متوجه شدم بعد رفتم تقویم رو چک کردم گفتم: "به به!! زهرا با خودت چه کردی؟! میبینم که مناسبت ها هم یادت رفته! کم کم اینجوری پیش بری اسم خودتم یادت میره!! خدا به دادت برسه!" توی همین افکار و اوهام بودم که اولین پیام تبریک رو دریافت کردم خودشم از کسی که مطلقا ازش انتظاری نداشتم! دومین پیام (اس ام اس یا پی وی) رو امروز از یکی از دوستای خوبم که همکلاس هم بودیم و الان داره ارشد میخونه و استاد من به حساب میاد الف. ر. ج دریافت کردم و دیگر هیچ!! اما خودم قصد دارم از همین تریبون به همکلاسی های خودم، الناز و سایر معلمین و اساتید و مربی ها و ... امروز رو تبریک بگم و شب هم اگه یادم باشه یه پست میخوام بذارم راجع به دبیرهای خودم (قول نمیدمااااا وقت داشته باشم اینکارو میکنم!)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۲
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.