...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

154. این روزها همه چیز خر است!

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۸ ب.ظ
از زمانی که شروع کردم به نوشتن این وبلاگ، همیشه از اینکه متوجه میشدم یه خواننده به جمع خواننده های وبلاگ اضافه شده نمیدونم چرا خوشحال میشدم، و البته الان هم این حسو دارم؛ مخصوصا اینکه چند روز پیش الناز بهم خبر داد که یکی از دوستام به نام س. ج که الان ارشد شیمی هست، توی دانشگاه دیده بودش و گفته بود وبلاگ منو خونده و از اونجا فهمیده که دارم برا کنکور میخونم و کلی برام آرزوی موفقیت کرده! از این دسته خواننده های خاموش خوشم میاد، و هربار از این دسته خواننده ها کشف میکنم شوقم برای نوشتن بیشتر میشه اما چه کنم که اتفاق جالبی نیموفته که بخوام یکم بهش گیر بدم! البته اتفاق که زیاده، ولی خب منی که سرم صبح تا شب توی کتابه چی میتونم کشف کنم بجز دو سه تا فرمول جدید که تا قبل از این نه بهش توجه میکردم نه فکر میکردم چیز به درد بخوریه که بخوام حفظش کنم! از بخت نمیدونم خوبه منه، یا بده من، یه دوستی داشتم به اسم ر. ر که من از خیلی وقت پیش بهش قول داده بودم برای پایان نامه ش اگه کمکی خواست دریغ نکنم، آخه بی انصافی بود نخوام جبران کنم، چون یبار لطف بزرگی در حقم کرده بود! و حالا اون روزی که فکرشم نمیکردم به این زودی برسه رسیده و من موندم و 10 تا مقاله که جمعا میشه 40 صفحه تقریبا!! منی که واسه گذراندن اوقات فراغتم با دوستام از وقت استراحتم میزنم ظرف 10 روز ازم خواسته بهش تحویل بدم! در واقع نه راه پس دارم نه راه پیش! اگه بیکار بودم ظرف 5 روز بهش تحویل میدادم اما شماها که دیگه از اوضاع من باخبرین!! خلاصه قرار براین شد هزینه هم بده و من ببینم به کدوم یکی از دوستام میتونم رو بندازم که " هل من ناصر ینصرنی؟!" از طرفی به خودم قول شرف داده بودم که هرگز هیچ ترجمه ای از هیچ کسی قبول نکنم، و توی این مدت هم ترجمۀ خیلی ها رو رد کردم، چون برای هزارمین بار میگم " من رشته م مترجمی نبود و نیست، اصلا هم ترجمه بلد نیستم و ترجمه هام پر از ایراده!"  اما به این دوستم قبل از اینکه این تصمیم رو بگیرم قول دادم و حالا توی این شرایط وانفسا نمیدونم دست یاری به سمت کی دراز کنم که فردا منت سرم نذاره بگه بخاطر تو اینکارو کردماااا! روی م. پ. ن که نمیتونم حساب کنم چون اونم الان امتحانش شروع شده و اصلا نمیتونم بهش حتی پیشنهاد همکاری بدم، النازم که بدتر از من از هرچی زبان و مشتقاتشه بدش میاد، بقیۀ همکلاسی هامم که الان ارشد میخونن باهاشون در اون حد صمیمی نبودم که بتونم ازشون کاری بخوام انجام بدن، فقط یه نفر میمونه اونم دوست و همکار سابقم توی آموزشگاهه به اسم ز. ج که اونم واسه ترجمه هزار و یک تا شرط میذاره و خب اینم یکم سخته! واقعا الان درمانده ترین آدمه روی زمین منم! از این طرف کنکور... از این طرف ترجمه... و از همه طرف کمبوده وقت! از همین تریبون بهتره همین الان اعلام کنم که مِن بعد من ترجمه از هیچ احدی، هیچ صمدی و حتی هیچ ممدی قبول نخواهم کرد! اصلا فرض رو بر این بذارین که من لیسانس ادبیات فارسی دارم و عملا هیچی از زبان نمیدونم! ( و درواقع هم نمیدونم!) + چند روز پیش تو اخبار شنیدم که قراره توی مدارس زبان انگلیسی حذف بشه و به جای اون پنج تا زبان دیگه ( آلمانی، روسی، فرانسه، اسپانیایی و اون یکی هم یادم نیست) تدریس بشه!! از الان حسودی کردم به نسل جدید!  اگه واقعا همچین چیزی صحت داشته باشه واقعا خوش به حال فارغ التحصیلای زبان های مختلف میشه، و ماها دیگه منزوی میشیم و زبان انگلیسی تعطیل! اونوقت منم دیگه مجبور نمیشم زیر قولی که به خودم دادم بزنم! + ژو تم فغانس! جدیدا هم زبان فرانسه زده به سرم، آخرش میرم اونم یاد میگیرم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۵
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.