...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

170. هیچ چیز تصادفی نیست!

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ب.ظ
نمیدونم باید بگم خوش شانسی آوردم یا بدشانسی اما خب خودم که با دید مثبت به این قضیه نگاه میکنم! حالا بگم چی شده! امروز وقت استراحتم رفتم یه سر اینترنت که یه چندتا سوال برا کنکور و اینا دانلود کنم و دنبال یه سری مطالب میگشتم که کاملا اتفاقی رفتم توی سایتی که تغییرات کتاب درسی ها رو آورده بود و کتاب هایی که تغییر کردن رو به صورت pdf در اختیار کاربرا گذاشته بود! منم از قبل شنیده بودم که کتابای درسی (بعضیا جزئی و بعضیا کلی) تغییر کردن، حتی اگه از قبل هم خبر نداشتم، یه چیز بدیهی بود! چون هرچی باشه کتابای پیش دانشگاهیه من مال تقریبا 7-8 سال پیشه چه برسه کتابای سالهای قبلترش! اولش که از تغییرات کتابا باخبر شدم حسابی سرم داغ کرد، بعد از اینکه دانلود کردم دیدم اصل مطلب همونه، فقط یه سری نکات ریز و توی کتابای زیست شناسی چندتا عکس مهم همراه با توضیحاتشون اضافه شده، اما هرچی هم باشن مطمئنم توی کنکور از همین قسمت های جدید سوال میاد! اتفاقا پارسال توی کنکور من کلماتی رو میدیم توی گزینه ها، که بعضا حتی نمیتونستم تلفظشون کنم، با خودم میگفتم نامردا سوالای خارج از کتاب میدن، نگو سوالا داخل کتاب بوده منتها کتابای من خیلی قدیمی بودن! خلاصه منم مجبور شدم برنامه ریزی هام برا کنکور رو یه کوچولو تغییر بدم و نتیجۀ این تغییرات شد حضور کمتر من توی تلگرام!! زورم به این تلگرام میرسه و تا تقی به توقی میخوره فوری از زمان اون کم میکنه، پیش من دیوارش از همه کوتاهتره! + راستی نماز و روزه هاتونم قبول باشه، منم دعا کنین! امروزم واسه سحری که بیدار شدم، با تک زنگ های دوستام کلی شارژ شدم! مخصوصا اینکه موقعی که ما واسه سحری بیدار میشیم ، شهرهای قسمت شرقی ایران (مثل نیشابور و مشهد و...) وقت اذانشونه و من صبح (وقتی خواب بودم) اولین تک زنگ رو از دوست نیشابوریم دریافت کرده بودم! یادش بخیر سال 87 کلی رفیق توی مشهد و اصفهان داشتم، ساعت های اذان همدیگه رو حفظ بودیم و توی همون ساعت ها به هم تک میزدیم! هرچند الان سالهاس ازشون بیخبرم اما براشون آرزوی خوشبختی میکنم! + بی ربط نوشت: میدونم بی ربطه اما یهویی یادم افتاد! یه سری آدما هستن وقتی دانشگاه از شهر دیگه ای قبول میشن، فکر میکنن دیگه اون شهر و آدماش فقط متعلق به اونن و هیشکی حق نداره توی اون شهر کسی رو بشناسه، چون دیگران اونجا قبول نشدن که، فقط اون قبول شده! مثلا من تو اصفهان رفیق داشتم، الانم آدمایی هستن که من اونجا میشناسمشون هرچند زیاد باهم در ارتباط نیستیم، این دلیل نمیشه که الان الناز مثلا بره اصفهان درس بخونه و فک کنه من بخاطر اون رفتم با بچه های اصفهان دوست شدم، واقعا فکر احمقانه ایه که بخواد کسی همچین فکری بکنه، اما خب کسایی بودن و این فکرا رو هم کردن!! برام جای سواله که واقعا بعضیا راجع به خودشون چی فکر میکنن؟! فک میکنن کی ان؟! به قول بچه های شاخ "هه"!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۸
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.