...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

175. از خود درمانی تا تماس تصویری و گل کاری! :D

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۳ ب.ظ
در زمان های دور یه یاروی خر پولی بوده که یه روز میبینه چشماش درد میکنه و خلاصه دربه در دنبال طبیب (بر وزن حبیب) میگرده و یه طبیبی پیدا میشه و میگه آقا میخوای چشمات خوب بشه باید تا یه مدت سعی کنی به چیزایی که نگاه میکنی سبز رنگ باشه! خلاصه این یارو هم که خرپول بوده میاد دستور میده تمام خونه و زندگی و وسایل و حتی لباس خدمه ها رو سبز کنن که ایشون فقط رنگ سبز اطرافش باشه تا چشماش خوب شه! یه مدت بعد اون طبیبه میاد ببینه حال مریضش چطوره و موقعی که میاد اونم مجبور میکنن که لباس سبز بپوشه! خلاصه وقتی میره میگه چشمت چطوره میگه خوبه دردش کمتر شده و اینا، بعد طبیب میپرسه چقد خرج کردی که همه جا رو اینجوری سبز کنی، یارو هم گفت مثلا فلان قدر! میگه خاک تو سرت، بجای این همه خرج یه عینک سبز میگرفتی کارت راه میوفتاد! نمیدونم این داستان چقد صحت داره، اما شنیدم واقعا رنگ سبز برا چشما مفیده (فقط شنیدم مطمئن نیستم!)، منم بیشتر از یه هفته س، نه که کارم با کامپیوتر بیشتر شده چشمام خیلی درد میکنه و قرمزیش کمتر نشده هیچ، بیشترم شده! اومدم از ترسم صفحۀ دسکتاپ کامپیوترم و صفحۀ اول گوشیمو رنگ بک گراند ورد و خلاصه هرچی که دم دستم بود رو سبز کردم! حتی تو خونه هم لباس سبز میپوشم! بابا قرار یه کنکور بدم قرار نیس که به خودم ضرر بزنم که! سلامتیم واجب تره! نمیدونم برا اونی که اومد این برنامه های تماس تصویری رو اختراع کرد باید رحمت فرستاد یا لعنت ولی توی این گیر و دار داداشم (بزرگه) گیر داده که بیا برنامۀ ایمو رو نصب کن تا باهم تصویری حرف بزنیم! میگم داداشه من، قربونت برم مگه ما همو نمیبینیم؟! میگه دلم برات تنگ میشه میخوام بیشتر ببینمت! (حالا هر روز خونۀ ماس ها!) منم چَشمشو گفتم اما عمل نکردم، نگو داداشم شدید پیگیره که من حتما نصبش کنم، منم بهونه آوردم که نصب نمیشه! امروز از کارش زده اومده بود اینجا که برام نصبش کنه!! یعنی من از دست میلاد بتونم فرار کنم و کلش رو نصب نکنم، از دست داداش بزرگم نمیتونم خلاص شم، برادرمه دیگه، قد دنیا دوسش دارم چی میتونم بهش بگم آخه؟! راجع به دست گل هایی که الناز و م. پ. ن هم کاشتن باید به عرضتون برسونم که فرض کنین دو تا گل داریم، یکی گل سرخ (خب خوشگله دیگه) یکی هم مثلا همون گل سرخ که پژمرده شده، اون اولی رو م. پ. ن کاشته و دومی هم کار الناز خانوم بوده! به هر حال راضیم ازشون، خدا هم ازشون راضی باشه!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۲۶
بی نام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.