...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

242. چرت و پرت هایی از روی عصبانیت!

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۶ ب.ظ
دیروز به مناسبت تولده پریروزه آبجی، خونۀ آبجی اینا شام دعوت بودیم که خب منه کدبانوی سرآشپز هم باید چیزی تهیه میکردم و این خاگینۀ خوشمزه رو تهیه نمودم دستم درد نکنه و جای شمام خالی! یه بنده خدایی با اسم یکی از بچه ها (دوستای وبلاگ نویس) اومده و ابراز احساساتش به من در حد تنفر بوده!! اگه بدونه با این حرفش چقد ذوق کردم میاد چندتا هم بهم فحش میده! آخه راستش از بچگیم دوست داشتم همه بهم حسودی کنن... یا لااقل چند نفری باشن که ازم متنفر باشن که ببینم چه احساسی داره این موردِ بغض و نفرت واقع شدن، اما نه که تپل ها مهربونن (چاق خودتونین) همه منو همیشه دوست داشتن! چقد از این خواستگار بازیا حالم بهم میخوره، بدترین جاش هم اونجاس که طرف زبون نفهم باشه و وقتی ما میگیم جلسۀ اول آقا پسرتونم بیاد، با خودشون نمیارن، که چی؟ که میخوان از الان گربه رو دم حجله بکشن که مثلا بگن ما کاری که شما رسمتونه رو انجام نمیدیم، که باز که چی؟ که مثلا هیچی گند بزنن به زندگی آیندۀ پسرشون و در واقع پسرشون رو بدبخت کنن!! اصلا من معتقدم بزرگترین عامل بدبختیه زوج ها همین خونواده ها هستن و لاغیر! چه خوب میشد عین این خارجی ها توی فیلمای خاک برسریه عاشقانه شون، اینجوری میشد که پسره عاشقمون میشد و بعد جلومون زانو میزد و حلقه میداد و چند ماه بعد هم میرفتیم مسجد ( نه کلیسا) عقد میکردیم و تمام!! آخه این اداها چیه که ننه میاد، احتمالا میره تو خونه ادای دختره رو در میاره، خواهره قیافۀ دختره رو به باد مسخره میگیره، زن داداشه هیکل دختره رو نمایش میده، خلاصه هرکی یه ایرادی میذاره و این در حالیه که اگه پسره همون دختره رو خودش با چشم خودش میدید میگفت اصلا این زن رویاهامه!! من نمیفهمم مادر و خواهره پسره قراره ازدواج کنن یا پسره؟! الان باز م. پ. ن میاد میگه من دارم بنیان اصیل خانواده های ایرانی – اسلامی رو زیر سوال میبرم!! خو زیر سوال بردنی نیس پس چیه؟ من نخوام ظاهرم مورد تایید خانوادۀ پسره باشه کی رو باید ببینم؟ مگه قراره با یه نابینا زندگی کنم که دیگران شدن چشمِ اون؟ الان باز حرص میخورم فشام میره بالا بعد میگن زیاد با گوشی بازی کردی افتادی بیمارستان!! اصلا من برم، بعد که آروم شدم میام بقیۀ حرفامو میزنم... اعصاب نمیذارن برا آدم که... فلش بک بزنین به عنوان این پست!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۴
بی نام

نظرات  (۲)

۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۹ محدثه بانو
یعالمه تایپ کردم پرید:(((
میگما معمولا عاق پسره دم دره مامانس اینا اشاره کنن میاد تو ی نگاهی و سلامی میکنه:)
اون تیکه کورو خوب اومدی:)خوشمان عامد:)

حالا اینا خوبه زهرا.خاستگار بیشعووور ندیدی!میگم متاهلم.میگه میدونم خجالت میکشی.حالا شماره خونتونو بده نمیگیم خودت شماره دادی!!!!
پاسخ:
حیفه اون همه تایپ!! اون خواستگارای بیشعور رو که دیگه من فقط سکوت میکنم!!
عزیزم ازاین به بعدبرای به وجود نیومدن سوتفاهم ایمیلم روهم برات میذارم.
به خدا کامنتش رو که خوندم داشتم سکته میکردم،گفتم یاااااخدا حالا زهرا درباره من چه فکری میکنه،خدا شاهده با لرزش دست برات تایپ کردم اون کامنت رو
پاسخ:
باشه اشکالی نداره گلم

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.