...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

245. خاطرات ول کنمون نیست!!

شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ
اون زمان که دانشجو بودم وقتای استراحت یا وقتایی که کلاس نداشتیم با دوستم ه. ج یه جایی رو توی محوطۀ دانشگاه کشف کرده بودیم که اونجا استتار میکردیم و تمام رفت و آمدها رو به تمام دانشکده ها زیر نظر میگرفتیم. این میون اگه آشنایی میدیدم بهش یه تک میزدیم که یعنی دیده شدی، بعد اون طرف که میفهمید رویت شده سعی میکرد ما رو پیدا کنه و در اکثر مواقع م. پ. ن میتونست جای مارو کشف کنه. این اتفاق برای خوده من کمتر پیش میومد که کسی منو ببینه و بهم تک بزنه که یعنی دیدمت. یبار با همون دوستم که توی دانشگاه داشتیم قدم میزدیم دیدم م. پ. ن تک زد، اما من هرچی گشتم نتونستم پیداش کنم، بهش پیام دادم که چرا پیدات نمیکنم؟ گفت بالا رو نگاه کن، نگو از پنجرۀ کتابخونۀ دانشکده شون که نمیدونم طبقۀ دوم بود یا سوم منو دیده بوده و با یه تک اعلام کرده! توی این عکس یه جایی اونجاها که توی دایره س، البته اگه اشتباه نکنم! اینا رو گفتم که بگم نمیدونم چرا امروز وقتی که داشتم از سرکار برمیگشتم خونه یاد اون دوران افتادم و خیلی دلم خواست کاش الان هم یکی میشد از دور منو میدید بعد یه تک میزد که فلانی دیده شدی! آخه توی این دو سه سالی که میرم سرکار اصلا پیش نیومده که سر راهم اتفاقی کسی رو ببینم، قبل از اونم توی یه مسیر دیگه که 45 دقیقه پیاده روی داشت به مدت دو سال آموزشگاه میرفتم تدریس میکردم و همیشه خدا خدا میکردم کسی رو (فرقی نمیکرد کی) اتفاقی ببینم اما هیچوقت هیشکی رو ندیدم! راستش از دیروز که کتابامو دیدم و امروزم همشونو دادم رفت خیلی هوایی شدم و دلم برای دانشگاه و همکلاسیهامو و اون روزا تنگ شده، من کاری با بقیه ندارم اما من واقعا دانشگاهمو دوست داشتم، همکلاسی هامو دوست داشتم، رشته مو دوست داشتم، استادامو دوست داشتم، قطارِ دانشگاهمونو دوست داشتم، اتوبوساشو دوست داشتم، هم دانشگاهی هامو دوست داشتم، غذای سلف رو دوست داشتم... یادم نمیاد توی اون 4 سال لحظه ای بخاطر چیزی حتی از دلم بگذره که أه چقد دانشگاهِ بدیه!! همیشه دوسش داشتم و خواهم داشت...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۷
بی نام

نظرات  (۷)

زهرا بی قانون: پست خواب و میگم

ولی حرف من رو خواب و ...نیست
حرفم با رویای شماست ...عزیزم تاریخ تولد بعضی ها رو فراموش کن تا یوقت هوا برت نداره.
یکم فکر کنی هم منو یادت میاد هم گذشته رو
زهرا بی قانون: پست خواب و میگم

ولی حرف من رو خواب و ...نیست
حرفم با رویای شماست ...عزیزم تاریخ تولد بعضی ها رو فراموش کن تا یوقت هوا برت نداره.
یکم فکر کنی هم منو یادت میاد هم گذشته رو
پاسخ:
پست خواب پسوردش شد همون پسورد سابق... از هر کی بپرسی بهت میگه که من هیچوقت هیچی رو فراموش نمیکنم چه برسه گذشته و آدماشو!!
زهرا بانو ..میام بیمه باهم بریم پیش م پ
من جایزمو میگیرم شماهم جفت پاهای م پ

فقط اونوقت هوا دیگه نفره نیستشا
سه نفرست خانم
پاسخ:
هر کی نیاد؟! امروز که تبریز هوا بدجور دو نفره س!! تازه جایزه تو باید بهم بدی
زهرا بی قانون ..زهرا هرج و مرج :
شماره پسورد تو هشدار میدم عوض کن

تاریخ تولد بعضی ها هیچ سنمی باتو نداره ...
پاتو از گلیمت دراز تر نکن که بدجور قطع عضو میشی
پاسخ:
شماره پسورد برای کدوم پست؟!
واسه پای اقای م.پ جایزه قرار داده بودین؛ من دارمش اونم جفتشو ...ادرس بده واست بیارم .
در ضمن جایزه ها یادت نره مخصوصا
پاسخ:
آره دیگه!! خودش گفته بود اگه تلگرامت خراب شد (که شد) پای من!! یعنی پاشو قطع کنم واسه خسارت! خب به جای اون تو میتونی غرامت بپردازی! و از اونجایی که م. پ. ن رو میشناسی حتما آدرس ما رو هم بلدی!!
یه سوال داشتم زهرا بانو
تبریز پاییز نداره یهو مستقیم از تابستون میریم زمستون ، نقل قول از کسی؟
پاسخ:
آره اینو جایی شنیدم اما دقیق نمیدونم کجا و از کی!!
دیده شدی:-)

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.