...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

دیروز صبح منه از همه چی بیخبرم، نشسته بودم پای درسم و از لحظه ای که از خواب بیدار شدم نرفتم سراغ گوشیم (کاری باهاش ندارم که دیگه!) همینجوری داشتم درس میخوندم یهو دیدم یکی بهم زنگ زد! بلند شدم گوشیمو بیارم همونجا تو دستم قطع شد، دیدم دو تا هم پیام دارم، اما پیام ها شب ارسال شده بود! باورتون نمیشه بگم از کی بود!! یادتونه میگفتم یه خواستگار سمج داشتم از مشهد به اسم م.خ ؟! بله خوده خودش بود! این دیگه عمرا باورتون بشه برا چی برام اس فرستاده بود! این متن مکالممون ...خودتون قضاوت کنین که من حق دارم دیوونه بشم یا نه:


بله دیگه!! بعد از آخرین پیام نه دیگه اس داد نه زنگ زد که تشکر کنه!! یعنی دورو بر منه بد شانس یه همچین آدمایی ریختن!

این سنت عیادت از بیمار هم همچین چیز بدی نیست البته اگه عادت های ناجوری توی آدم ایجاد نکنه! قضیه از این قراره که از اون موقعی که بابا رو از بیمارستان مرخص کردن، تقریبا هر شب فامیلا یکی درمیون میان واسه عیادت بابا! این خیلی خوبه، آدم فامیل هایی رو که سالی یبار توی عید اگه مسافرت نمیرفت میتونست ببینه، الان زیاد میبینه! اما اونا که میان باید ازشون پذیرایی بشه، و "چایی" پایۀ ثابت این پذیرایی هاس! توی این بین منم به شوق مهمونا هر شب چایی میخورم! منی که سر این چایی خور بودنه م.پ.ن همیشه باهاش دعوا میکردم، الان به چایی معتاد شدم و حتی اگه مهمون هم نداشته باشیم پا میشم برا خودم چایی درست میکنم! یه جورایی یاد اون داستان (از شریعتی بود فک کنم) افتادم که طرف توی ابتدایی تو کلاسشون یه پسره بود که کچل بود و سیگار میکشید و زن داشت و اونو بخاطر این ویژگی ها سرزنش میکرد، بعدها خودش وقتی زن گرفت هم کچل شد هم سیگاری!

از سر خامی و جوونی و واسه دور هم جمع کردن دوستان و آشناهای باجنبه، خیلی وقت پیش توی تلگرام یه گروه زدم و دوستامو ریختم اونجا! خیلی خیلی متنفرم از اینکه یکی با یکی دعوا میکنه و اونی که به من نزدیکتره (مثلا رفیق صمیمیم) انتظار داره من به عنوان مدیر گروه چه حق با اون باشه چه نباشه ازش دفاع کنم و بیام اونی که باهاش صمیمی نیستم رو از گروه حذف کنم! خب عزیز من اولا من خودمو دخالت نمیدم چون دعوا بین شما دوتا بوده، به من چه آخه! ثانیا هرکدومتون که لفت بدین یعنی گناه خودتون رو پذیرفتین، این دیگه دفاع لازم نداره! ثالثا من اگه ناحق از توعه رفیقم دفاع کنم شعور خودمو زیر سوال میبرم که هیوقت همچین کاری نکردم و نخواهم کرد...

+ عنوان: علی رضا روشن!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۴
بی نام

نظرات  (۲)

میگم زهرا ممنون بابت شکلک گذاشتنت ... فکر کنم منم فهمیدم چجوری تو کامنتا بذارم
اگه امتحان کردم نشد حدف کن آبروم رو نبر
وای این م.خ چرا اینجوریه
خب بگو دوستش نداری و مزاحم نشه
خانوم چای خور
این انتظار طرفداری خیلی چیز بدیه
پاسخ:
والا بهش گفتم!! نمیفهمه!!
ببین شکلک ها رو از این سایت کپی کن:
http://pjmh2.persianblog.ir/post/14/

سلام اه این خواستگار سمج تو نمیگه خودش هم شخصیت داره خودش رو کوچیک می کنه 
زهرا حوصله ن دارم :(
پاسخ:
بیا شمارشو بدم به تو، تو قانعش کن!! من که کم آوردم!

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.