...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

380. هفتم اسفند!

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۴۷ ب.ظ

حل شد خدا رو شکر! یه برگه ی المثنی بهمون دادن وگرنه اصلا اون کاغذا پیدا نشدن که نشدن! انگار آب شدن رفتن تو زمین! 

یادمه دو سال پیش که برا کنکور میرفتم یه دختری کنارم بود که اولین بارش بود کنکور میداد، طفلی خیلی استرس داشت، برگشت ازم پرسید خانوم شما استرس ندارین؟ منم گفتم نه بابا چه استرسی، من ششمین بارمه کنکور میدم و به این ترتیب دختره به فنا رفت، یاد و خاطره اش گرامی! امروز با دختر صاحب کارمون که سال بعد اولین سال کنکورشه هم صحبت شده بودم و به عنوان پیشکسوت در امر کنکور جوری نصیحتش کردم که فک کنم امسال پیش دانشگاهی رو هم نصفه نیمه ول کنه و بره شوهر کنه! چیه آخه درس خوندن! بخدا من خبیث نیستم فقط حرف حق رو میزنم، دختر به اون خوبی حیفه وقتشو هدر بده واسه کنکوری که فقط اونایی که سهمیه دارن برنده ن! منم اگه کنکور میدم واسه اینه که سنجش رو از رو ببرم چون من یکی از رو برو نیستم! :))

فردا مامانم کلاس قرآن رو انداخته خونه ی ما که علاوه بر اینکه خب اجر معنوی داره یه دلیل مهم هم داره، اینکه همسایه ها یه جا میان تغییرات خونمونو میبینن و یه جورایی هم فاله هم تماشا، مام دیگه مجبور نمیشیم هی در باز کنیم اینو اون بیان واسه دیدن خونمون، خسته میشیم خو! منم واسه فردا مرخصی گرفتم که پذیرایی کنم و احتمالا مهمونا زیادتر از حد معمول باشن و بازم احتمالا پدرم در بیاد! خدا از همین الان بهم رحم کنه! 

از روز مهندس به این ور از الناز خبری ندارم، مهندس شده خودشو برا من گرفته؟ به خراب کارا هم مهندس میگنا الناز خانوم، اینقد برا من کلاس نذار! 

این روزا عکس درست و درمون واسه پستام ندارم، اما تو وبلاگم تغییراتی دادم که خودم دارم لذت میبرم، مثلا عکس خودمو این بغل دست چپ بالا، واسه پروفایلم گذاشتم، از وقتی هم اینکارو کردم احساس میکنم آدم مهمی شدم و هی میام به وبلاگم سر میزنم! قبلاها جنبه م بیشتر از این بود، خدا بیشترش کنه :)

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۰۷
بی نام

نظرات  (۱)

۰۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۰۱ شباهنگ (بایقوش سابق)
سلام زهرا خانوم منم همین الان اومدم خونه خواستم بگم که بدونین گفتم 😆 در ضمن عکستونو دیدم خواستم عکس جدیدرو تبریک بگم ولی نگفتم یعنی به خاطر این نگفتم که گفتم فردا برا ما شاخ میشه شما ذهن خراب منو ببخشین 🤣 درسته چرت و پرت نوشتم ولی پیش خودم گفتم که به شما این چیزارو بگم چون شما هم به امید همین نظرات زنده این 😇 تورو خدا به واج آرایی گفتم و بگم توجه کردین تو جملات بالا!!!!؟🤣 نویسنده شدم رفت 😎
پاسخ:
سلام جناب شباهنگ (بایقوش سابق) خوش اومدین که اومدین خونه! پذیرایی ازتون شده؟ من باب رفع خستگی عرض میکنم! چه عجب یکی دو خط بیشتر برا من نظر گذاشت! میمیرم و زنده میشم میبینم کسی واسم کامنت نذاشته 😂 ولی نمیدونم چرا از پست گذاشتن هام دست برنمیدارم 😂😂
منو شاخ؟؟ این وصله ها ناجوره، به ما نمی چسبه! 
خوبه شمام یه وبلاگ بزنین خوب شروع کردین هااااا😁

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.