...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

503. تنهایی!

جمعه, ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۴۹ ب.ظ

همیشه از تنهایی متنفر بودم، متنفر بودم از اینکه تنهایی برم بیرون، تنهایی سوار ماشین بشم، تنهایی برم خرید، تنهایی غذا بخورم، تنهایی بخوابم، تنهایی کاری کنم... کلا متنفر بودم از اینکه تنها باشم، هرجا، توی هر شرایطی! اما الان احساس میکنم تنهایی اونقدا هم بد نبود که ازش نفرت داشتم! یه وقتایی حتی خوبم هست! 

مثلا میز کار من از بقیه ی همکارا جداست و قبل از اینکه با آبجی همکار بشم و الانم که دیگه سرکار نمیاد تنها بودم و هستم! این یه مزیته... حرفام پیش خودم میمونه و کمتر حرف میزنم و کمتر حرف بقیه رو می شنوم و میتونم به چیزهایی که دوست دارم فک کنم (وقتای بیکاری) یا رویا پردازی کنم (کاری که از بچگیم میکردم و بهترین سرگرمیم بود!) 

دیروز بخاطر یه سری مشکلات کارام مونده بود واسه امروز! صاحب کارمون ازم خواست امروز برم انجامشون بدم که نمونن برا فردا! خیلی وقت بود سرکار اینجوری تنها نشده بودم، هم حس خوبی داشت هم حس بد... شاید حس بدی که داشت واسه جمعه بودنش بوده، اما حس خوبش خیلی بیشتر بود... در رو که باز میکردم بیام دفتر صاحبه مغازه های اطرافمون (همسایه هامون تو محل کار) یه جوری نگام میکردم انگار اومدم دزدی! اینو دیگه همه میدونن که من کلید اونجا رو دارم ولی باز تو نگاهشون خیلی حرفا بود! 

موقع کار کردن دوتا داستان صوتی گوش دادم! خدا بیامرزه پدر اونی رو که این داستان ها رو خوند و صداشو برای اولین بار ضبط کرد و در اختیار عموم گذاشت! تو دوران کارشناسی که گرایش ما ادبیات بود اونقد رمان و داستان و تحلیل هاشونو خوندیم که الان از خوندن کتاب های متفرقه مثل رمان و داستان و اینا متنفرم! مخصوصا رمان های مثلا عاشقانه ی ایرانی! این داستان صوتی ها خوبن واسه خسته هایی مثل من! 

+ یاد یه چیزی افتادم امروز! یه پسری تو کلاسمون بود که شاگرد اولمون بود و بعدها گفتن بورسیه ی سوئد گرفته، لهجه ی انگلیسی فوق العاده ای داشت... اگه شروع میکرد انگلیسی حرف زدن محال بود کسی بفهمه ایرانیه! استادامون اسم هر رمان از هر نویسنده ای رو میگفتن، میگفت خوندم! یه روز گفتیم آقای فلانی چطوری وقت میکنی این همه رمان میخونی؟ گفت خیلیاشو نخوندم؛ گوش دادم! خدا هرجا هست حفظش کنه! 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۰۲
بی نام

نظرات  (۸)

نه فکر نمیکنم:)
تنهایی هر کس مختص خودشه نگران نباش
بیا یه بار تنهایی بریم مشهد
پایه ای ؟
:)
پاسخ:
والا نسرین خیلی دلم میخواد اما خونواده محاله اجازه بدن :( 
هر جور آزادی ای دارم الا اینکه شب بیرون از خونه باشم... مشهد هم برم شب باید برگردم خونه... یعنی در این حد :((((
به نظر منم گوش دادن به داستان خیلی باحاله
ولی تا حالا نشده یه داستان رو گوش بدم و یادم بمونه 😐
کلا با خوندن حواس آدم جمع تره 😁
پاسخ:
من قدیم شدیدا اهل رادیو بودم، یعنی تا بیکار میشدم رادیو گوش میدادم... واسه همین کلا رابطه م با چیزهای شنیداری خوبه😁
امیدوارم هیچ وقت تنهایی مسافرت نروید.. :) امیدوارم دو نفره بروید اونوقت اگرم خواستید حس تنها بودن رو تجربه کنید... یکی از اون دور حواسش بهتون باشه... :)

آره مثلا من بیشتر وقتا ناهارا و شام از این اشترودل ها و پیراشکی های نان قدس رضوی میخوردم :)) کی آدم تنها نباشه میتونه از این کارا کنه آخه :))
پاسخ:
عجب حرف (ارزوی) جالبی بود... از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم.. یکی از دور حواسش به آدم باشه... 😊

وااااای این نان رضوی ها! توی یه پستی نوشته بودم که اگه کسی رفت مشهد و خدایی نکرده دلش خواست برا من سوغاتی بیاره از اونا چندتایی بیاره... مزه ش مونده زیر زبونم😁
من از وقتی رفتم تهران، تنهایی رفتم خرید تنهایی رفتم دکتر تنهایی رفتم دانشگاه تنهایی رفتم پارک تنهایی غذا خوردم و حتی اون سال که هر سه تا هم‌اتاقیم تبریزی بودن، اون سه تا باهم می‌رفتن تبریز من تنهایی. کلی هم دوست و رفیق داشتم و دارم ولی خب تنهایی رو ترجیح میدم اغلب

پاسخ:
اره پست هاتو که میخوندم دلم میگرفت... خودمو که میذاشتم جای تو اصلا نمیتونستم تصور کنم که همه کارامو تنهایی انجام بدم... سختمه... حتی شده قید چیزها یا کارهایی رو زدم فقط بخاطر اینکه تنها بودم! 
چقد توی این مورد باهم فرق داریم... 
من تنها رفتم مشهد.. :) نسبتا خوب بود.. میدونید خب مسافرت فرق داره تا زندگی معمولی آدم.. تو مسافرت اتفاقای جورواجور میوفته و آدم سرگرم میشه... تو راه آدم کتاب میخونه... هرجایی بخواهی هر موقعی بخواهی میری.. ولی خب دو نفره به نظرم کیفش بیشتره.. :)


پاسخ:
کاش منم یبار بتونم تنهایی برم مشهد بعد قول میدم همه جا دوتایی و یا بیشتر برم😂
خوبیه تنهایی مسافرت رفتن اینه که هرکاری که بخوای میتونی بکنی، هرجا میخوای وایسی، هرچی میخوای بخوری و خیلی چیزای دیگه! مثلا ما دوبار قسمت شده رفتیم مشهد، خیلی دلم میخواست یه شب رو تا صبح بمونم تو حرم... اما خب تصمیم گیرنده من نبودم... فقط حسرتش موند تو دلم :(
جمعه سر کار رفتن سخته
فقط خدا آنهاست...
پاسخ:
سختیش واسه دلگیر بودنشه! 
راستش من تنهایی کار کردن، تفریح، زندگی و... رو زیاد شده تجربه کردم ولی دوست دارم تو زندگیم کسی باشه که با اون لحظات زندگیمو بگذرونم.. فکر میکنم تنهایی رو کسی دوست نداشته باشه ولی خیلی از ماها گاهی وقتا بخاطر شرایطمون.. ترجیح میدیم تنها باشیم.. مجردا بیشتر و متاهل ها کمتر..

مثلا من گاهی وقتا شده میرم بیرون یه قدمی میزنم.. یا یه پارکی چیزی.. ولی زود برمیگردم.. همین که یه دوستی که کمی حرف همو میفهمید باهات میاد بیرون.. خیلی شرایط عوض میشه.. آدم تنها باشه.. گاهی وقتا ببخشید خل میشه.. :)

گاهی وقتا سر کار دارم رو یه موضوعی کار میکنم که یه مقدار برام مهمه و دوست ندارم کسی بیاد نظر الکی بده و یا مسیر انجام کارو تغییر بده و خرابش کنه.. بخاطر همین مثلا یه تایمایی رو اون کار میکنم که بدونم تا حدی فرد یا افرادی که دخالت کننده هستن، نباشن.. :)
وقتی هم که پای کامپیوترم باشم تو محل کار.. دوست ندارم کسی زیاد بیاد پیشم.. باعث میشه نتونم درست کارو انجام بدم.. یا حرفای الکیه.. یا غیبت و.. :)

+ یاد کلاس ادبیات فارسی خودم تو سن 20 سالگی اینا افتادم که باید چند خطی رو میخوندیم.. یادم نی چی بود... ولی یه پسره که نوبتش شد.. شبیه این دوبلور ها با یه صدای خیلیییی خفن خوند که کلا فک کنم همه ی دخترهایی که سر اون کلاس بودن عاشقش شدن.. :))) اونوقت من یه بار رفتم یه جمله بنویسم پای تخته از نظر نگارشی.. 3-4 تا غلط داشت استاد گفت برو بشین :|

پاسخ:
با اینکه تنهایی مزایای خاص خودشو داره ولی خب من هیچوقت تنهایی رو به بودن با اونایی که دوسشون دارم ترجیح نمیدم! به قول شما تنهایی واسه کار کردن خوبه مخصوصا کاری که به تمرکز نیاز داشته باشه و کسی نیاد بیخود نظر بده و ما رو به حرف بگیره که رشته ی کار از دستمون در بره! 
در بقیه ی موارد باید عرض کنم که تنهایی خر است 😁
تنهایی بیرون رفتن رو تا حالا نرفتم نمیدونم آخرش خل میشم یا نه... ولی یه رویایی دارم اونم اینه که تنهایی برم مسافرت! بدم میادااا ولی دوست دارم حداقل یبار تنهایی مسافرت کردن رو تجربه کنم... اونم نه مثلا به شهرهای نزدیک... مثلا همین تبریز تا مشهده خودمون! البته خب اینو دیگه باید تو خواب ببینم😂 
یهو با صداش چقد مخ زد لامصب😁 
من تازگی ها عاشق تنهایی شدم
پاسخ:
منم زیاد بهش فک میکنم... عاشقش بشم اونوقت هووی هم میشیم؟؟

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.