...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

519. گفتم؟!

شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۶ ب.ظ

امروز نیم ساعت مونده بود به ساعت ۲ که وقت کاریمون تموم بشه همه ی همکارا رفتن خونشون و من موندم و صاحب کارمون و یه بچه گربه که امروز بخاطر سردی هوا هی میومد تو دفتر و بازیگوشی میکرد...

کوچولوعه... سردشه... ننه باباشم معلوم نیست توی این گرونی و بی غذایی دارن چیکار میکنن تا شکم خودشونو سیر کنن! این بچه رو هم ول کردن به امون خدا... حالا تو عکس شاید بزرگ دیده بشه اما کوچولوعه...

فقط در تعجبم که این عکس رو چجوری گرفتم که گربه هه سه تا پاش رو هواس! فک کنم اینم نون این آکروبات بازی هاشو میخوره که میتونه روی یه پا وایسه و بعد تماشاچی ها واسه تشویق غذا براش پرت میکنن و خلاصه اونم اینجوری روزگار میگذرونه! 

گفتم هوای تبریز سرده؟؟ از دیروز یهو بی خبر خیلی هوا سرد شده! عادت کردیم که نه بهارمون بهار باشه و نه پاییزمون پاییز! یه جورایی دو فصل بیشتر نداریم... تابستون داغ و زمستون سرد! ما آدم هاشم مثل همین آب هواس رفتارمون! یا خیلی داغیم و پر شر و شور و با انرژی و اینا... یا خیلی سرد و بی روح و بی انگیزه و ناامید و اینا... اکثرا هم سرما و سردی رو ترجیح میدیم و دوست داریم! واسه همین اخلاقمون معمولا سرده و دوستی هامون خشک؛ عین آب و هوای سردش که داره شروع میشه و تا وسطای بهار ادامه داره! حالا این وسطا هم یه چند صباحی هوا گرم میشه... عین گرمای تابستون... یه چیزی تو مایه های گفتن یه "دوستت دارم" تو سردیه رابطه ای که داره از هم میپاشه... همون میشه یه دلگرمی که تن و روحمون خیلی یخ نزنه و بتونیم زنده بمونیم! 

+ گفتم این روزا شدیدا به یه نفر نیاز دارم که فقط حرفامو گوش بده و دنبال این نباشه که حرفام که تموم شد شروع کنه به نصیحت کردنم؟! گفتم تا حالا تو عمرم با همچین آدمی رو به رو نشدم و میدونم دارم بیخود دنبال یه همچین آدمی میگردم؟! اونم تو جایی مثل اینجا؟! اونم بین آدم های سرد و بی روحی که خودشونو عقل کل میدونن؟! گفتم چقد دلتنگتم این روزا؟! مطمئنم گفتم! 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۴
بی نام

نظرات  (۱۰)

زهرا خانوم با اجازه تون من عکس این پستو سیو کردم :)
پاسخ:
قابل شما رو نداره :)
به آقای دکتر از طرف من بگو
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی :)
خب پس بذار وضعیت کاری ام یکم اوکی شه دوباره بقراریم بریم یه وری
ببینم تو چته من چمه :)
پاسخ:
بله بهشون گفتم که کامنتت رو ببینن :)
منم شدیدا سرما خوردم... صبر کن وضعیت سرماخوردگی منم اوکی بشه بعد ایشاا... میام که نصیحت هاتو ذخیره ی آخرتم کنم باشد که رستگار شوم :)
همین گربهه برای شنیدن حرفاتون گزینه مناسبی نیس؟
چرا نسرین خانم و هلما خانم و ...خانم و ..خانم ....رو برای شنیدن حرفاتون انتخاب نمی کنید؟
نکنه بیقرار پسر کره ای شدید؟
میخواید یکی براتون جور کنم؟
پاسخ:
کاش میتونستم گربه رو ببندم به صندلی که کم ورجه وورجه کنه و من بتونم حرفامو بزنم!
از بین اینا نسرین رو میشناسم فقط که اونم همونطور که گفت قصدش اینه که بعد از حرفای من منو نصیحت کنه تا ذخیره ی آخرتم بشه :))
به قول شاعر که میفرماید:
مثل آن دختر لوس دهه ی هفتادی/ دل من هم بخدا دوست پسل میخواهد (البته از نوع کره ای!) :)))
نیکی و پرسش؟!
راستی نسرین توی کامنت بعدی شما رو خطاب قرار داده :) نظر بفرمایید!
من کلا بچه گربه که میبینم اشکم درمیاد انقدر دوست دارم
همه دلشون یکی از این هم صحبتا میخواد
پاسخ:
حق داری... اخه خیلی مظلوم تو چشم آدم زل میزنن و میو میو میکنن و آدم هم کاری از دستش بر نمیاد :(

کاش همه مون یکی از این همصحبتا داشتیم!
۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۴:۰۱ پرتو کیانی
عزییزم...:)
چ بامزه س...!
کلا بچه گربه های کوچیک خعلی نازن:)

واقعا خدا کنه یه هم صحبت خوب گیرت بیاد...!
پاسخ:
اوهوم.... 
من بچه گربه خیلی دوست دارم اما نمیدونم چرا نمیتونم بهشون دست بزنم، میترسم چنگ بزنن :)) 

ممنونم :)
سومی دمش نیست؟
پاسخ:
نه پاشه فک‌کنم :))
۱۴ مهر ۹۷ ، ۲۰:۳۱ جناب منزوی
پاراگراف سبز رنگ حرف دلِ من بود
پاسخ:
معلومه که همه مون از داشتن یه هم صحبته خوب در عذابیم!
من از بچه گربه های کوچیک خیلی خوشم میاد.. واقعا بامزه و مامانی هستن :)) البته از اینا نیستم برم گربه رو ناز کنم مثلا به نظرم مشکل سازه کلا دست زدن به حیوانات :)) یه گربه هم هست میاد تو خونه ی ما.. یعنی من مطمئنم اگر موشک هم بقلش بزنیم زیاد تکون نمیده خودشون.. هی دست بزن.. پا بزن.. پیشده و فلان و اینا.. مگه میره پی کارش.. تازه یهو دیدی اومد خودشو چسبوند به پات !! بابا برو اونور بینیییم...

آره اینجا هم سرد شده.. البته اونورا که قطعا خیلی بیشتر سرد شده و اردبیل هم بچه ها میگفتن خوش به حالشون برف اومده ! گفتم بابا چیچی خوش به حالشون.. والا ماها باید بریم سر کار و دانشگاه و اینا.. همینجوریش کلی تو ترافیک و صف مترو و.. باید باشیم.. خدانکنه یه برفی چیزی بزنه.. مدیر و استاد دانشگاه که این چیزا حالیشون نی.. بااااید 7:30 حضور داشته باشی که منم معمولا حضور ندارم :)) ولی من کلا سرمارو به گرما ترجیح میدم.. :) منم تعادل رفتاری ندارم.. گاهی وقتا واقعا هوایی میشم و عاشق کسی که نیست و داستان میسازم باهاشو اینا.. گاهی وقتا هم میگم محمد تورو خدا ولم کن بابا.. به قول شاعر قصه ی عشق بازیِ چرخ روزگاره... :)

آدما چند دسته هستن که من دوتاشو میگم :)) یه دسته هستن وقتی حرفاتو میشنون.. سر تکون میدن.. میگن آره و.. یه خورده دقت کنی احساس میکنی خیلی چیزی از حرفات متوجه نشدن.. اون سر تکون دادن انگار برای ضایع نشدن تو بوده.. ولی بعضیا هستن تو براشون مهمی.. با دقت به حرفات گوش میدن.. بعد اگر تو حرفات احساس کنن مشکلی چیزی داری.. یا به نظرشون کمک میخواهی.. سعی میکنن کمکت کنن.. البته خب خیلی وقتا نمیتونن.. یا اشتباهی حرفاشونو میزنن.. یا بلد نیستن.. ولی من میگم این دومیه از اون اولیه قشنگ تره.. چون احساس میکنی برای طرف مهمی.. به نظر من لب گویا با گوش شنوا خوبه مثلا.. :)) هم دلی و هم زبونی.. اینا :)

الان نصیحت کردم یعنی ؟؟!! :)) فقط اینو بگم سرد و بی روح شاید باشماا.. ولی عقل کل خودمو نمیدونم.. نظرمو گفتم خبب.. :))

در پناه خدا.. :)
پاسخ:
ما یه گربه داشتیم جلوی خونمون، سه تا بچه زایید! همسایمون از اونا مراقبت کردن، دو تا شون بزرگ که شدن رفتن دنبال زندگیشون، یکیشون تا آخر عمرش جلوی خونمون بود... هرکی از خونه میزد بیرون تا یه مسافتی با طرف میرفت و هی بین پاهامون راه میرفت، همیشه مراقب بودیم یوقت دّمش رو لگد نکنیم! خیلی مهربون بود... خیلی هم دلم براش تنگ شده... یه گربه ای هم جدیدا اومده تو محل شبیهه اونه اما وحشی و بداخلاقه! گربه ها هم اخلاقشون با هم فرق داره! 

ما که کلا به سرما عادت داریم و سرما رو دوست داریم، هرچقد هم مشکل ساز باشه بازم طرفدار سرماییم و خیلی طاقت گرما رو نداریم! ما هم اتفاقا حسرت اردبیلی ها رو خوردیم :) اینکه آدم بتونه عاشق کسی بشه حتی مجازی و خیالی خیلی خوبه... من خیلی وقته حتی نتونستم عاشق یکی از بازیگرای کّره ای هم بشم :( اینجوری زندگیم یکنواخت شده به نظرم :((

منم موافقم که دسته ی دوم خیلی بهترن اما یه وقتایی که آدم دلش درد و دل میخواد اصلا نمیخواد طرف حتی کمکش کنه! فقط یه گوش شنوا میخواد، یکی که گوش بده و حتی اگه مخالف حرفامون هم باشه تاییدشون کنه! بعدا که حال آدم خوب شد میتونه بیاد هی نصیحت کنه، اما اون لحظه هر حرفی حتی اگه کاملا درست و منطقی و خیرخواهانه باشه نتیجه ی عکس میده! البته تجربه اینو ثابت کرده که میگم :)

بله نظر شما هم کاملا محترمه :)


۱۴ مهر ۹۷ ، ۱۹:۵۷ بابای نرگس
منظورت از اینجا، بیانه؟
اینجا اکثر آدما تنهان و دنبال یه همچین کسی که می گی می گردن،
من شانسی یکی  دو نفر رو پیدا کردم...
پاسخ:
نه نه! منظورم آدم های اطرافمه... دوستام... فک و فامیل و همشهری هام البته! 
منم یکی دو نفر رو اینجا پیدا کردم ولی خب وقتی نمیبینمشون چه فایده؟! 
گفتم بهت چقدر از گربه ها بدم میاد؟
فکر میکنم گفته باشم
آره دیدی چه یهو بی هوا سرد شد امروز یخ زدم تو راه مدرسه
به نظرم بیا به جای گشتن دنبال یه همچین آدمی با خودم حرف بزن
تهش دو تا نصیحت بکنم ذخیره ی آخرتت بشه :))
از شوخی گذشته خیلی سخت شده گیر آوردن چنین گوش شنوایی ولی تو بی معرفت نباش گاهی یه پیام بده یکم غیبت کنیم دلمون وا شه
پاسخ:
روزی که همو دیدیم اونقدر حرف برا گفتن داشتیم که فک کنم یادت رفت بگی از گربه بدت میاد... ولی من نه خوشم‌میاد نه بدم میاد! بستگی به گربه هه داره :))
اره بابا سرما آدمو غافلگیر میکنه مجبور میشیم دنبال لباسای زمستونی بگردیم... امادگیشو نداشتیم بذاریمشون دم دست :))
تا باشه نصیحت های تو :) با جون و دل میپذیرم :)
آخ که چقد دلم لک زره واسه یه غیبته درست و حسابی و تهش یه چندتا فحش بار اینو اون کنیم... :))

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.