...follow your dreams

...follow your dreams

از وبلاگی که دوسش داشتم اسباب کشی کردم اینجا...
وبلاگ سابقم این بود:
www.chibudimchishodim.mihanblog.com
بیشتر از دو سال اونجا پست گذاشتم و خاطراتمو به اشتراک گذاشتم اما حالا بنا به دلایلی اینجام!
یه مثلا کارمندی هستم که لیسانس زبان دارم و خل شدم و میخوام دوباره کنکور بدم و به آرزویی که تو بچگیم داشتم برسم! به اینم اعتقاد دارم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س، ولی خیلی با این کنار نمیام که خواستن توانستن است!

کلمات کلیدی
بایگانی

570. من به کنکور پر از حادثه عادت دارم...!

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۴۱ ب.ظ

امروز کنکور داشتم. فک میکنم این میتونه توجیه خوبی برای تمام این غیبت هام باشه! نمیخوام بگم توی این مدت درس میخوندم... ابدا... فقط از اینکه بیام اینجا و کلا وقتمو توی دنیای مجازی بگذرونم یکم عذاب وجدان میگرفتم! کل زمان مفیدی که برا کنکور اختصاص دادم همین یه هفته ی اخیر بود که مثل یه بچه ی درسخون نشستم خلاصه هایی که سالهای قبل نوشته بودمو خوندم و تست های سه سال اخیر رو بررسی کردم... همین و تمام! مسخره س اگه بگم رضایت بخش بود! 

دریافت

هفت روز مانده به کنکور: یه پسره تو اینستا گیر داده بیا دوست شیم که ده سال از من کوچیکتره! قشنگ به فنا رفتن خودمو با جفت چشام دیدم! حالا گفتیم ایراد نداره پسر یه چندسالی هم کوچیک باشه اما خداییش ده سال دیگه ظلمه! پسرای همسن خودم یه سری اخلاقای بچه گانه دارن که بعضا قابل تحمل نیست چه برسه پسرای کوچکتر و خیلی کوچیکتر... اصلا شوخیشم قشنگ نیست! 

چهارشنبه؛ دو روز مانده به کنکور: یکی از پسرای ارشد زیست که واسه ترجمه از مشتری های خوب و خوش حسابمه پیام داده که دستم به دامنت هفته ی بعد ارائه دارم یه مقاله برام ترجمه کن! میگم آخه پسر خوب من جمعه کنکور دارم نمیتونم، اصرار میکنه و از اونجایی که بدی ازش ندیدم قبول میکنم و پنجشنبه از سرکار دو صفحه ی اول رو ترجمه میکنم و براش میفرستم و تهدیدش میکنم که اگه ببینمش حتما مرگ موش به خوردش میدم... از ترسش به همون دو صفحه بسنده میکنه و حساب کتابمونو میکنه و میره که منتظر انتقام من باشه! :)

پنجشنبه شب؛ چند ساعت مانده به کنکور: تو اینستا یه دختر با کلی عذرخواهی و اینا پیام میده که اگه امکانش هست یا اسمتو عوض کن یا عکستو! چون هم اسممون یکیه، هم اهل تبریزیم، هم عجیب شبیه هم هستیم (از نظر قیافه) واسه اثبات حرفش از شناسنامه ش عکس میگیره و توضیح میده که خونواده ش واسه حضورش توی اینستا یکم حساسن و خلاصه منم قانع میشم و عکسمو بخاطرش عوض میکنم! 

جمعه بامداد؛ کمتر از هفت ساعت مانده به کنکور: دارم با همون دختره که هم اسم و هم شهر و هم قیافه مه چت میکنم... به طرز عجیبی ازش خوشم میاد (اصلا هم به این ربطی نداره که شبیه منه :) ) شباهت های زیادی باهم داشتیم، من جمله علائق و ماه تولد و کلی چیزهای مشترک دیگه! شمارشو گرفتم که سر فرصت همدیگه رو ببینیم! 

جمعه صبح ساعت ۷: توی حیاط دانشگاه شهید مدنی شعبه ی پردیس! توی حیاطی که کلی اونجا خاطره دارم! اون ساختمون شعبه پردیسِ دانشگاه خودمون بود که تابستونا همراه اونایی که ترم تابستونی برمیداشتن اونجا اتراق (اطراق؟!) میکردیم و شده بود پاتوقمون! چه روزهایی که بخاطر دیدن عشق اولم توی هوای گرم نرفتم اونجا... چه اتفاقاتی که اونجا نیوفتاده بود.. واقعا یادش بخیر! کلی حالم گرفته شد و در عین حال کلی هم حال کردم! :)

جمعه بعد از کنکور: دارم مرور میکنم که اگه از دوتا کنکور ارشدی که دادم فاکتور بگیرم این میشه دقیقا نهمین کنکوری که شرکت کردم و هیچ حوزه ای رو به اندازه ی اینجا دوست نداشتم و آرزو داشتم واسه یبارم که شده اینجا کنکور بدم که بحمدا... حاصل شد! :)

و در آخر اینکه تولدم نزدیکه... همیشه به امید یه اتفاق خوب منتظر روز تولدم هستم وگرنه پیر شدن همچین لذتی نداره که آدم بخواد واسش انتظار بکشه...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۱۴
بی نام

نظرات  (۱۴)

۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۲:۳۱ جناب منزوی
آره واقعاً، دولتی قبول شد! :|
یحتمل از اون بنده های درجه یک بوده :)
پاسخ:
نظر کرده بوده... مخلص بوده... آقا اصلا قبول نیست... من اعتراض دارم... ویدیو چک لدفا :))
۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۵۸ جناب منزوی
شنیدم یه بنده خدایی همینطوری کنکور شرکت کرد بعد قبول شد، به این میگن شانس :/   :))
پاسخ:
خداییش بوده همچین کسی؟! احتمالا اون از بنده های خاص خدا بوده :))
۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۵ جناب منزوی
واقعاً برام سوال بود، خدارو شکر از ابهام در اومدم :)
پاسخ:
اینکه آدم نخونه و بره سر جلسه ی کنکور و قبول بشه شاهکاره... وگرنه بخونه دیگه فایده نداره که :))
۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۱۲ جناب منزوی
من کلاً سه بار کنکور دادم که هر سه بار نخوندم :)
پاسخ:
شما یک نمونه ی واقعی از پشت کنکوری ها هستین :)) اصلا مگه برا کنکور هم میخونن؟! :)
من کلا دوبار کنکور دادم دومیش موفقیت امیز بود و بیکاری رو 4 سال به تعویق انداخت.
هرچی فک میکنم فاز اون پسر بچه که عاشق شده رو نمیفهمم خخخ
و اینکه شاعری گفته 
غرق درسی، پر زِ کاغذ کرده ای دور و برت
من حسادت میکنم با جزوهایت، دفترت
ایشالا کنکور دهم میرسی به زست شناسی :)))))
پاسخ:
عوضش به جای تو من حسابی کنکور دادم که تعادل دنیا به هم نریزه :))

آخه اون بچه فاز داره؟! سال دوم دانشگاهه فاز از سرش پریده هنوز داغه نمیفهمه :))

خدا از این شاعر های حسود زیاد کنه دورو برمون... همچین حس خوبی میده که نگو :))

من توی کنکور دهم و بالاتر هم بازم امیدمو از دست نمیدم :)
زهرااااااااااااااااااااااااااااااا.
پاسخ:
جانم؟!
۱۵ تیر ۹۸ ، ۱۸:۰۲ پرتو کیانی
خخخخخ:))))
عجب پسر اسکلیه هااا...:)))))
پاسخ:
دیوونم کرده :))
دل به دل راه داره😉😘😘
پاسخ:
فدایت :)
۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۱:۵۱ محسن رحمانی
سلام موفق باشید .
تولدتون مبارک.
پاسخ:
درود بر شما
خیلی ممنون :)
دقیقا همون شعره دیگه پارسال هم با همین تبریک تولد گفتم👇
پاسخ:
یادم رفته بود که اینو پست کرده بودم... ممنون که همچنان یادتون بود :) 
چقد طرف خوشحال شد که عکستون رو از اینستا تغییر دادید
بالاخره الکی که نیست میگن "مدارا میکند یک دختر زاییده ی تیر"!
پاسخ:
اره واقعا... کلی هم تشکر کرد... به هر حال که برا من مهم نیست جایی عکسم باشه یا نباشه...
احیانا این شعر، شعر خودم نیست؟! 🤔
پسری که کوچیک‌تر از منه حداقل تا سه سال قابل پذیرشه ولی دیگه ده سال رسما بچه‌بازیه :))
چه دوران پر فراز و نشیبی داشتی انصافا
حالا کنکور چطور بود؟

پاسخ:
بچه بازیه و اصلا نمیشه حرف تو کله ی اون دسته پسرایی کرد که تازه سن بلوغ رو رد کردن :))
والا چون چیزی نخونده بودم واسم همه چیش تازگی داشت :)) 
منظورم اون خانمه هست که شبیه شماست .
پاسخ:
بله منم همونو گفتم که بهش علاقه پیدا کردم دیگه... یا من بد متوجه شدم عایا؟؟🤔
سلام :)
خسته نباشی
پس یه همزاد هم پیدا کردی ...
پاسخ:
سلام و درود بر شما :)

خیلی ممنونم
بله اتفاقا بهش علاقه هم پیدا کردم :)

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.